پیپ بارتلت به خاطر کمکی که به تک شاخ ها کرده از طرف صاحب یکی از آن ها دعوت شده تا به مدت یک هفته در خانه ی ساحلی لوکس او اقامت کند و بنابراین پیپ فرصتی پیدا می کند تا موجودات دریایی گوناگونی را ببیند. در همین سفر است که او با معمایی جدید هم رو به رو می شود معمایی که دیگران را حسابی می ترساند اما پیپ و توماس را علاقه مند می کند تا یک بار دیگر خودشان را به چالش بکشانند و از رمز و راز ماجرا سردرآورند.
من یک کارآگاه هستم
داستانی طنزآمیز، معمایی و خیال انگیز درباره دختری به نام کورنلیا است که همه خانواده اش را از دست داده و تنها کسی که برایش باقی مانده زنی خشک و عصبانی است که زن عموی او به حساب می آید. اگر زن عمو کورنی را به سرپرستی قبول نکند او مجبور می شود به یتیم خانه برود و به این دلیل که دختر بزرگی شده احتمال اینکه توسط خانواده ای به فرزندخواندگی پذیرفته شود بسیار کم است. کورنی که زن عمو ترجیح می دهد او را نل صدا کند تصمیم دارد تمام تلاشش را کند تا به او ثابت کند وجودش مفید است بلکه شاید از رفتن به یتیم خانه در امان بماند، او در کنار زن عمو کیتی چیزهای جدیدی را تجربه می کند.
سایر کتاب های همین ناشر
ایبی و جونا خواهر و برادری هستند که به کمک یک آینه جادویی به دل داستان های گوناگون می روند و هر بار ماجرایی جدید را تجربه می کنند. در این جلد بچه ها به ماجرای هانسل و گرتل وارد می شوند و گرفتار جادوگر بدجنس می شوند، همان جادوگری که قرار بود هانسل و گرتل را بخورد اما آن ها از دستش فرار کردند. اگر ایبی و جونا نتوانند خودشان را نجات دهند دیگر هیچ وقت به خانه برنخواهند گشت.
در این جلد کانر متوجه میشود که تنها مکان برای مبارزه با ارتش خلافکارهای مرد نقابدار، درون داستانهای کوتاه خودش است که در کودکی نوشته! وقتی دوقلوها و دوستانشان وارد دنیایی میشوند که کانر آن را با تخیل خلاقانهاش نوشته و ارتش خود را جمع میکنند، مبارزهشان علیه ارتش مرد نقابدار آغاز میشود. ماجراهای نفسگیر این قسمت از داستان در دریا، فضا و ابعاد دیگری از دنیا اتفاق میافتد. آیا دوقلوها میتوانند سرانجام آرامش را در دنیای قصهها برقرار کنند؟
بیگ نیت باید تبدیل بشه به یه رفیق بامرام وقتی تو مدرسه از نیت خواستن که با یه دانش آموز تازه وارد رفیق بشه،حسابی آماده بود...البته تا قبل از این که با این بچه ی جدید آشنا بشه. حالا واقعا باید کل سال تحصیلی رو با یه آدم حوصله سر بر بگذرونه؟یا این دوستی،تازه اول خوش به حال های اونه؟
یه دونه خورشید اون بالاس
یه سنجاقک این پایینه
یه سینه سرخ توی لونه ست
موش یه دونه توت میبینه
خرسی میگه موش کوچولو
دور ما پر از عدده
یخواین نخواین،می خندین،قهقه می زنین و هروکرتون میره بالا! ببینم شما می دونین چطوری استعدادتون رو نشون بدین؟من توی مسابقه ی بانمک ترین بچه ی زمین،استعدادم رو نشون دادم!یه جوری همه دنیا رو مجذوب کردم! من جیمی گریم هستم،تو یه کلام،بانمک ترین بچه ی روی زمین درسته نمیتونم راه برم و روو ویلچر می شینم اما هیچ کس نمیگه،آخی طفلکی معلوله! همه میگن من یه گوله نمکم می خواین داستانم رو بخونین تا ببینن چطوری با خندیدن،زندگیم رو عوض کردم؟
یک اسب شاخدار کوچولو و دوست داشتنی را در خود جای داده است. اسبی به نام گاستون با یالی رنگین کمانی که وقتی احساسات مختلفی دارد رنگ یالش عوض می شود، مثل امروز که او به خاطر توجه اطرافیانش خیلی خجالتی شده و رنگ یالش بنفش شده است.
داستان حاضر برای کودکان بالای سه سال نوشته شده و ضمن آشنا کردن آن ها با حس خجالت راه مدیریت آن را آموزش می دهد.
چند ماه از ناپدید شدن رین میگذرد و اوزی و کلارک حالا با سیگی و پتی زندگی میکنند. جز دلتنگی برای جادوگر، غمی نیست و اوزی کمکم دارد به شرایط زندگی جدیدش عادت میکند. البته هنوز در جورکردن رنگ لباسهایش مشکل دارد. اما عاقبت، بعد از تماسی تلفنی از جادوگر، شبی طوفانی از راه میرسد و آرامششان را درهم میکوبد.
چون و چرا (بدن ما)
فقط یک قدم با دنیای دانستنیهای جالب دربارهی بدن انسان فاصله داری!
چرا بعضی از ما عینک میزنیم؟
چرا خواب میبینم؟
چرا سکسکه میکنم؟
شاهزاده سیاه پوش 9 (شاهزاده پری دریایی)
پشاهزاده سیاهپوش و دوستانش در قایق سلطنتی دوستشان شاهزاده گلعطسه، روز آفتابیِ دلنشینی را روی دریا میگذرانند، که وااااااااای، یک شاهزادهی پریدریاییِ واقعی و زنده را بین امواج میبینند! شاهزاده دستهگُل، از آنها میخواهد کمکش کنند و نگذارند کراکنِ حریص، بزهای دریایی بانمکش را بخورد.
اعضای انجمن سری بندیکت که همگی بچه هایی باهوش با ویژگی ها و استعدادهایی خاص هستند، با آزمون ها و ماجراهای زیادی رو به رو می شوند. آن ها در مرحله بعدی از آموزش هایشان دو تا دو تا در دو اتاق مجزا زندانی می شوند و تصمیم شان برای سکوت یا خیانت به دوستانشان در گروه دیگر می تواند بر مجازاتشان تاثیر چشمگیری داشته باشد. بچه ها هم چنان باید برای مقابله با اتفاقات شیطانی و اقدامات شرورانه آماده باشند؛ وقتی برق استون تاون بی هیچ توضیحی قطع می شود ماموریت دیگری به دوششان می افتد که آن ها را نسبت به قبل با خطرات بیشتری رو به رو می کند!
داستان یک خواهر و برادر و آینه مخصوصشان را به تصویر می کشد که هربار آن ها را به دل یکی از قصه های معروف دنیا می برد، اما داستان ها دیگر به آن شکلی که همیشه شنیده ایم نیستند و اتفاقات جدیدی در آن ها رخ می دهد. ایبی و برادرش تا حالا به قصه های مختلفی سر زده اند و این بار وارد ماجرای شاهزاده نخود فرنگی می شوند؛ همه ایبی را با شاهزاده خانم اشتباه گرفته اند و او دوست دارد کاری کند که بهترین شاهزاده خانم را برای این قلمرو پیدا کند…
«مارپیچ آتشین» ماجرای ایزد آپولو، ایزد خورشید، موسیقی، شعر، و کمانداری است که پدرش، زئوس او را به زمین تبعید کرده، و به عنوان تنبیه به نوجوانی دست و پا چلفتی و خپل به نام لِستر تبدیل شده است. حالا تنها راه بازگشت آپولو به کوه المپ و ثابت کردن خود به پدرش، و برگرداندن جایگاه حقیقی خود این است که چند پیشگو را از دست نیروهای تاریکی آزاد کند. بعد از موفقیت در اردوگاه دورگهها و نجات نیمهایزدان از شر امپراتوران خونخوار روم در آمریکای شمالی، حالا او باید به همراه دوستانش به آمریکای جنوبی برود. لِستر به همراه مِگ مککافری و دوست نیمهانسان-نیمهبز خود، «گرُوِر آندروود» به هزارتوی مخوفی پا میگذارد تا به دنبال پیشگوی اریتره بگردد و او را نجات دهد؛ پیشگویی که به زبان معما صحبت میکند...
"مایلز" و "نایلز" دو تا خفن معروف، حالا دیگه باهم یه تیم شدن و با خرابکاریها و شیطونیهاشون مدرسهی "یانی ولی" رو بردن رو هوا . در حدی که باعث شدن مدیر "بارکین" بیچاره از مدرسه اخراج بشه و حالا یه مدیر جدید داره میاد؛ یه اخموی لاغر نچسب که حقهها رو خوب بو میکشه و هیچی از زیر دستش در نمیره. دو تا خفن فکر اینجاشو نکرده بودن یعنی دیگه روزای عشق و حال و لباس راحتی و درس نخوندن تعطیل. حقه ها بمونن خاک بخورن؟ هه هه عمرن.یه عالمه نقشههای دست اول واسه شکست دادنِ مدیر جدید تو راهه، شایدم یه همتیمیِ خفن جدید، فقط مواظب باشین از خنده دل درد نگیرین.
در شبی سرد و برفی، آیریس رز در دل جنگل نقش فرشتهای برفی بر روی زمین میاندازد و با این کار سنگقبری قدیمی پیدا میکند. او ناخواسته روح دخترکی همسنوسال خودش را احضار میکند که میخواهد فراموش نشود. آیریس به همراه دوست صمیمیاش، دنیل، آن منطقه را جستوجو میکنند و متوجه می شوند چیزی که پیدا کردهاند، قبرستانی است متروک و فراموششده که فقط مختص سیاهپوستها بوده.
آیا این دو دوست میتوانند قبر این روح را بازسازی کنند و در نهایت توجه و احترام را به روح آن دخترک و تمام کسانی که در آن قبرستان مدفون شدهاند، بازگردانند؟
کتاب من ساکتم خجالتی نیستم! نوشتۀ اندی پاورز با ترجمۀ پروین علیپور در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است. امیل پسری است که از نظر دوستان و اطرافیانش ترسو و خجالتی به نظر میرسد؛ اما او فقط ساکت است و درون شلوغ و پرتخیل خودش را دارد.
باد داره هوهو میکنه ابر داره غر غر میکنه خرسی توی غار خودش خوابه و خرخر میکنه...
با خواندن و انجام آزمایشهای این کتاب حقایق جالب و عجیبی را کشف میکنید؛ از یادگیری دربارهی اینکه شن روان چیست تا کشف اینکه چرا میتوانید روی تخممرغ راه بروید بدون اینکه بشکنند. یکی از بهترین قسمتهای علوم این است که میفهیم اتفاقات چرا و چگونه رخ میدهند.
- بیش از صد آزمایش تعاملی جالب و آموزشی در زمینهی علوم، فناوری، مهندسی، هنر، و ریاضیات؛
- دستورالعملهای مرحلهبهمرحله که انجام آزمایش را برای بچهها راحت میکنند؛
- عکسهای رنگارنگ که مراحل آزمایش، لوازم خانگی مورداستفاده، و نتایج آزمایشها را بهخوبی نشان میدهند.
در مورد این پست نظر بده !
پاییز بود و باد میاومد خرس کوچولو سرفه میکرد تنها نشسته بود تو غار با صورت تب دار و زرد
«یک شب فاصله» داستانی خیرهکننده، قدرتمند و پر از تعلیق از زمان ساخت دیوار برلین و تقسیم آلمان به نیمهی غربی و شرقی است. این کتاب زندگی و ماجرای گرتای 12 سالهی شجاع و باهوش را که تلاش میکند از زندگی دشوارش به جایی بهتر فرار کند، تعریف میکند. اما آنچه در پس این داستان عمیق وجود دارد، مفاهیم ارزشمندی چون شجاعت، شهامت، آزادی، مبارزه با بیعدالتی و وفاداری است. این داستان علاوه بر اینکه اطلاعات تاریخی به نوجوانان ارائه میدهد، این سؤال را در ذهنشان ایجاد میکند که ماهیت اصلی درستی و نادرستی، حق و ناحق، عدالت و بیعدالتی چیست. این کتاب جوایز متعددی را از آن خود کرده است.
مایل می تواند به بقیه شوک الکتریکی وارد کند، تایلور ذهن افراد را میخواند و آنها را ریبوت میکند، گایلی یک آهنربای انسانی است، ابیگیل با استفاده از الکتریسیته درد را از انسان دور میکند... این شخصیتها به علاوهی چند نوجوان دیگر که هرکدام قدرت الکتریکی خاص خودشان را دارند، قهرمانهای مجموعهی «مایکل وی» هستند و باید با سازمانی که میخواهد از قدرت آنها برای اهداف شرورانه استفاده کند، مبارزه کنند. در این مسیر آنها با خطرات و اتفاقات غیرقابلپیشبینی بسیاری روبهرو میشوند و هرکدام با قدرت خاصشان موانع مختلف را از سر راه برمیدارند. «مایکل وی» مجموعهای است پر از فرازونشیب، ماجراجویی و رمزوراز برای نوجوانهایی که هیجان را دوست دارند.
درباره دو خط شاهنامه از بیژن
اگر یک دوست پهلوان میخواهی که زرنگ باشد و خوششانس هم باشد و بادقت هم باشد و خوش اشتها هم باشد و داماد هم باشد پس این کتاب را بردار و بخوان. پهلوان بیژن سلام!
«دلبر ما واقعاً دلبر است؟ از وقتیکه آینهی جادویی خاطرات برادرم جونا را پاککرده، او باورش نمیشود که ما چند بار به داستانهای مختلف سفرکردهایم. برای همین وقتی آینه ما را میبلعد و با خودش به سرزمین قصهها میبرد، نفس راحتی میکشم. این بار ما به داستان دیو و دلبر میرویم. هورا! یا شاید هم نه هورا! چون وقتی جونا یک گل رز از باغ دیو میچیند، داستان را خراب میکند. دیو که حسابی عصبانی شده، جونا را بهجای دلبر گروگان میگیرد. ولی اگر دیو، دلبر را نبیند و بهش علاقهمند نشود، طلسمش هیچوقت باطل نخواهد شد و جونا تا ابد توی قصر زندانی میماند. حالا من باید این کارها را بکنم: و دلبر را پیدا کنم. .