کتاب پیش رو از چیزی عجیب و غریب و ناشناخته سخن نمی گوید، در حقیقت کتاب رمز و رازی خاص را رونمایی نمی کند یا از شیوه ای ناآشنا حرف نمی زند. نویسنده تنها از رمز و راز خوشحالی سخن گفته است، از کارهایی ساده و شدنی که ما، انسان، را به حال و احوالی خوش تر هدایت می کند؛ به احتمال بسیار بالا بخش زیادی از آن چه را در کتاب آمده خودتان تجربه کرده اید و هنگامی که با متن همراه می شوید لبخندی از سر آشنایی بر لبانتان نقش خواهد بست، لبخندی ناشی از مرور خاطرات لحظاتی خوش و درک و یادآوری احوالات آن لحظه. این کتاب تنها در قامت راهنما ظاهر می شود، راهنمایی که اکسیر زندگی را به شما نمایش می دهد و بر دنبال کردن هرروزه ی خوشبختی تاکید می کند.
مغازه ی جادویی
کتاب مغازه جادویی نوشته جیمز آر دوتی را فروزان صاعدی به فارسی برگردانده و نشر کتاب مجازی آن را منتشر کرده است. جیمز آر دوتی در کتاب مغازه جادویی روایتی از زندگی پسری با نام جیمز را پیش روی ما گذاشته که اتفاقی در زندگیاش مسیر تازهای را در برابرش گشود. این کتاب برای کسانی که به مطالعات روانشناختی علاقه دارند مناسب است.
کتاب مغازه جادویی به قلم یک جراح مغز و اعصاب است که کوشیده تا راز ارتباط بین مغز و قلب را به ما بشناسد. این کتاب داستان زندگی کودکی است که در اثر مهربانی، راه زندگیاش تغییر کرد و هنگامی که بزرگ شد نهادی را برای مطالعه شفقت در دانشگاه استنفورد پایهگذاری کرد تا نشان دهد که چگونه هر کدام از ما با قدرتی که در قلب داریم میتوانیم تغییری مثبت ایجاد کنیم.
کتاب مغازه جادویی نوشته جیمز آر دوتی را فروزان صاعدی به فارسی برگردانده و نشر کتاب مجازی آن را منتشر کرده است. جیمز آر دوتی در کتاب مغازه جادویی روایتی از زندگی پسری با نام جیمز را پیش روی ما گذاشته که اتفاقی در زندگیاش مسیر تازهای را در برابرش گشود. این کتاب برای کسانی که به مطالعات روانشناختی علاقه دارند مناسب است.
کتاب مغازه جادویی به قلم یک جراح مغز و اعصاب است که کوشیده تا راز ارتباط بین مغز و قلب را به ما بشناسد. این کتاب داستان زندگی کودکی است که در اثر مهربانی، راه زندگیاش تغییر کرد و هنگامی که بزرگ شد نهادی را برای مطالعه شفقت در دانشگاه استنفورد پایهگذاری کرد تا نشان دهد که چگونه هر کدام از ما با قدرتی که در قلب داریم میتوانیم تغییری مثبت ایجاد کنیم.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
جیم، همه ما تو زندگی، گرفتار موقعیتهایی میشیم که برامون دردناکن. فکر کن زانوی من زخم شده. چیکارش باید بکنم؟ میتونم بهش توجه کنم، تمیش کنم، باندپیچیش کنم و مراقبش باشم که خوب بشه. یا میتونم بهش بیمحلی کنم و وانمود کنم زخمی در کار نیست، وانمود کنم درد نمیکنه و نمیسوزه و فقط شلوارمو روش بپوشم و امیدوار باشم خودش از بین بره. آیا این بهترین روش درمانه؟ زخمهای قلبمون هم اینطوری ان. باید بهشون توجه کنیم تا بتونن خوب بشن. در غیر این صورت مرتب ما رو آزار میدن. گاهی برای مدت طولانی. همه ما آسیب میبینیم. تا بوده، همین بوده. اما چیزایی که به ما صدمه میزنن و آزارمون میدن، یه کار شگفتانگیز هم میکنن. ما به وسیله درد، رشد میکنیم. تو موقعیتهای سخت، رشد میکنیم. برای همینه که باید هر چیز سختی رو که تو زندگیت هست، در آغوش بکشی. من برای آدمایی که هیچ مشکلی ندارن، احساس تاسف میکنم.