کتاب دختری که رهایش کردی رمانی عاشقانه از نویسندهی انگلیسی جوجو مویز است. جوجو مویز در این کتاب سعی داشته با وارد کردن خواننده به دوران جنگ جهانی اول و مسائل و مشکلاتش داستانی را رقم بزند که صد سال بعد در سال ۲۰۰۲ رازهای نهفتهی آن کشف میشود. داستان به صورت موازی در دو زمان اتفاق میافتد و علاوه بر عشقی که میان شخصیتهای اصلی داستان و همسرانشان وجود دارد مشکلات و درگیری دو شخصیت خانم را نشان میدهد. روایت تلخ دوران جنگ و تاثیرات مخرب آن بر زندگی افراد آن دوران، همچنین درگیریهای بانوان جوان برای زندگی و تلاش برای عشق خود از درونمایههای اصلی این کتاب است.
کفش ساز (داستان ناگفته های شریک ریباک)
موفقیت هیچگاه اتفاقی به دست نمیآید. ما این جمله را با مطالعه در مورد سرگذشت افراد یا شرکتهای موفق و معروف که توانستهاند جایگاه ویژهای را در جهان کسب کنند، به وضوح درمییابیم. جف بزوس، استیو جابز، آدیداس، سامسونگ، اپل و اسمهایی از این دست، برای همهی ما آشنا هستند. برای به وجود آمدن و مشهور شدن هر کدام از این اسمها، تلاش، برنامهریزی و نبوغ فراوانی نیاز بود.
یکی از شرکتهایی که در طول یک قرن، توانست به پیشرفتی حیرتانگیز دست یابد، شرکت ریباک بود؛ اما چنین اتفاقی چگونه رخ داد؟ جو فاستر در کتاب کفشساز داستان آن را برایمان روایت میکند.
نطفهی شرکت ریباک در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد؛ یعنی هنگامی که به صورت کسبوکاری خانوادگی اداره میشد و کفشهای ورزشی آن به صورت دستدوز تولید میشدند. با گذشت زمان، کالاهای تولیدی آن، به شهرت دست یافتند و بهتدریج استفاده از آنها در میان ورزشکاران و بازیگران شایع شد. با این وجود، کشمکشهای خانوادگی مانعی بر سر راه پیشرفت ریباک بود. در چنین شرایطی بود که جو فاستر و برادرش، جفری فاستر، تصمیم گرفتند ایدهی این کسبوکار را گسترش دهند و آن را به شرکتی در سطح جهانی تبدیل کنند.
جو فاستر، خود تعریف میکند که در ابتدای کار، او و همسرش در کارخانه زندگی میکردند و از نظر مالی در مضیقه بودند. چالش میان جو، جفری و خانوادهشان نیز به کسبوکار خانوادگی و شهرت آن آسیب زده بود. با این وجود، این دو برادر تصمیم گرفتند با الهام از ایدهی پدربزرگ خود، راهشان را از پدر و عمو جدا کنند و مسیر جدیدی را در پیش بگیرند.
بیشک در زمانهای که شرکتهای رقیب به شکلی شگفتآور در حال پدید آمدن و پیشرفت بودند، ریباک کار سختی در پیش داشت. صاحبان آن میبایست علاوهبر این که به فکر کیفیت کالاهای خود میبودند، شرکت را نیز توسعه میدادند؛ ولی جو فاستر و برادرش نشان دادند که در انجام این کار موفق هستند. شرکت ریباک پس از طی کردن مسیری سخت و ناهموار، بالاخره توانست به جایگاهی ویژه در میان سایر شرکتهای حوزهی کاری خود دست یابد.
این کتاب به بهترین شکل نشان میدهد که احداث و پیشرفت یک شرکت تا چه اندازه به تلاش و ممارست، تجربه، ارتباط با دیگران و فداکاری نیاز دارد. همچنین، ایدهی رشد و گسترش کسبوکارهای محلی تا سطح جهانی، همان چیزی است که محور اصلی کتاب کفشساز بهشمار میرود.