کتاب پیش از آنکه بمیرم، رمانی فانتزی نوشته ی لورن اولیور است که نخستین بار در سال 2010 منتشر شد. اولیور با این رمان فوق العاده جذاب و پرفروش توانست نام خود را به عنوان یکی از برجسته ترین نویسندگان داستان های ادبیات نوجوان مطرح کند. برای دختری محبوب در دبیرستان به نام سامانتا کینگستون، دوازدهم فوریه یا همان «روز کیوپید» باید روز یک مهمانی بزرگ باشد؛ روزی سرشار از لذت، گل های رز و البته مزایایی که بودن در رأس هرم اجتماعی، با خود به همراه می آورد. و همین طور هم هست... تا این که سامانتا در حادثه ای دلخراش در همان شب جانش را از دست می دهد. با این وجود، او صبح روز بعد از خواب بیدار می شود. در حقیقت، سامانتا آخرین روز زندگی اش را هفت بار زندگی می کند تا این که درمی یابد به وجود آوردن حتی کوچکترین تغییرات، او را صاحب قدرتی ورای تصوراتش خواهد کرد.
فلسفه برای زندگی (و دیگر موقعیت های حساس)
فلسفه برای زندگی و دیگر موقعیتهای حساس کتابی به قلم جولز اونز درباره کمک گرفتن از فلسفه در زندگی مدرن است. جولز اونز در این کتاب سعی کرده از فلسفه کهن و مکتب آتن برای رفع مشکلات دوران مدرن چارهجویی کند.
چگونه اشتباه در کنترل ما را میرنجاند
اپیکتتوس استدلال میکند بسیاری از رنجها از این ناشی میشوند که دو اشتباه میکنیم: اول، سعی میکنیم کنترل حاکمیت مطلق خود را روی چیزی در محدودهٔ ۲ نشان دهیم؛ چیزی که در اختیار و کنترلمان نیست. سپس، زمانی که در کنترلش شکست میخوریم، احساس بیچارگی، بیاختیاری، عصبانیت، گناه، اضطراب، یا افسردگی میکنیم. دوم، مسئولیت محدودهٔ ۱، یعنی افکار و باورهایمان را که در کنترلمان هستند، برعهده نمیگیریم؛ درعوض، دنیای بیرون، والدینمان، دوستانمان، شریک زندگیمان، اقتصاد، محیط، یا سیستم طبقاتی را مسئول باورهایمان میدانیم و سپس دوباره کارمان به احساس ناراحتی، بیچارگی، فریفتگی، بیاختیاری و ناتوانی در برابر شرایط بیرونی میکشد.
بسیاری از بیماریهای روانی و اختلالات هیجانی از این دو اشتباه سرچشمه میگیرند. این موضوع حتی دربارهٔ بیماریهای روانپریشانه صادق است؛ بیماریهایی که اغلب بهدلیل ناتوانی از برقراریِ حدودِ مناسب برای خود و درک اینکه چهچیزی در کنترلتان است و چهچیزی نیست آشکار میشود. برای مثال، بیماران دچار اسکیزوفرنی۱۱۵ اغلب خیالات بدگمانانهای دارند دربارهٔ اینکه ذهنشان را نیروهای بیرونی، مانند افبیآی۱۱۶، مافیا، بیگانگان فضایی، شیاطین و از این دست، کنترل میکند. ازسویی، آنها از اینکه این نیروها به افکارشان هجوم میبرند یا آنرا در مالکیت خود میگیرند در هراساند و برای افکارشان و صداهایی که میشنوند، قدرت مطلق قائلاند. ازسوی دیگر، همچنین آنها ممکن است خیالات بلندپروازانه و منجیانهای داشته باشند و خود را قادر به نجات دنیا از راه افکارشان بدانند. نوسان آنها از قربانیِ بدگمان به خودبزرگبینیِ منجیانه از این برمیآید که از تمایز واقعبینانه میان چیزی که در کنترلشان است و چیزی که نیست ناتواناند