روزی که کورالین در را باز کرد و قدم به دنیای مرموز پشت آن گذاشت،فکر میکرد زندگی بهتری در انتظارش خواهد بود.همه چیز شگفت انگیز بود.پدر و مادری دیگر،شبیه به پدر و مادرش آنان میخواستند هر طور شده کورالین را نزد خود نگاه دارند.او را تغییر دهند تا دختر کوچکشان باشد.اما کورالین نمی خواست تسلیم آنان شود. باید نزد پدر و مادر واقعی اش بر می گش
فال نیک
طبق کتاب "پیشگوییهایی ظریف و دقیق" اگنس ناتر جادوگر، دنیا خیلی زود به پایان میرسد. آن هم درست قبل از شام.
ارتش بهشت و جهنم آماده میشوند، آتلانتیس دوباره روی آب میآید، بارانی از قورباغه میبارد، و توفان به پا میشود. ظاهرا همه چیز طبق نقشهی الهی پیش میرود تا دریاها به جوش آیند و دنیا به پایان برسد. اما یک فرشته و یک شیطان که از ازل در دنیا بوده و در کار انسانها دخالت کردهاند، آنقدر از این دنیا خوششان میآید که دلشان نمیخواهد نابود شود. پس تصمیم میگیرند با کمک هم هر طور که شده دنیا را نجات دهند، اما...