دن براون در کتاب تازه و حیرت انگیز خود، دوزخ، این بار پس از خلق داستانهای تاریخی اش در واتیکان و پاریس و واشنگتن به سراغ فلورانس آمده؛ همان شهری که دانته آلیگیری دوزخ کمدی الهی را در آن پرورواند و از آن تبعید شد و تا آخر عمر در حسرت دیدارش از زادگاهش سوخت. رابرت لنگدان، کارآگاه معماهای تاریخی و هنری، در این کتاب مجروح و مبتلا به فراموشی به هوش می آید و خود را در آستانه خطر مرگ می بیند و اندکی بعد خود را در برابر خطری که نسل بشر را به مخاطره انداخته است.
فصل استخوان (جلد سوم قیام آواز)
پيج ماهوني، پس از جنگي خونين با دشمنانش، به جايگاهِ خطرناکي دست يافته است؛ نَسابانوي لندن شده است، يعني سرکردهي صنفِ روشنبينانِ لندن. اما براي رسيدن به چنين جايگاهي به جکسن هال خيانت کرده و حالا بسياري از دوستانِ سابقش دشمن او شدهاند و دشمنانِ سابقش هم قدرتمندتر از قبل برضد او عمل ميکنند.
در اين وضعيتِ متزلزل، او بايد دنياي خلافکارانِ لندن را به ثبات برساند و جايگاهِ خودش را هم تثبيت کند. درعينحال، بايد با حکومتِ «قلمه» بجنگد که روزبهروز تسلطِ بيشتري بر زندگيِ مردمِ انگلستان پيدا ميکند و روزبهروز روشنبينانِ بيشتري را به بند ميکشد. اما حالا قلمه ابزارِ تازهاي پيدا کرده: «حسسپر»، دستگاهي مرگبار که روشنبينان را شناسايي ميکند و سربازانِ ديکتاتوري را به سراغشان ميفرستد.
پيج ماهوني، پس از جنگي خونين با دشمنانش، به جايگاهِ خطرناکي دست يافته است؛ نَسابانوي لندن شده است، يعني سرکردهي صنفِ روشنبينانِ لندن. اما براي رسيدن به چنين جايگاهي به جکسن هال خيانت کرده و حالا بسياري از دوستانِ سابقش دشمن او شدهاند و دشمنانِ سابقش هم قدرتمندتر از قبل برضد او عمل ميکنند.
در اين وضعيتِ متزلزل، او بايد دنياي خلافکارانِ لندن را به ثبات برساند و جايگاهِ خودش را هم تثبيت کند. درعينحال، بايد با حکومتِ «قلمه» بجنگد که روزبهروز تسلطِ بيشتري بر زندگيِ مردمِ انگلستان پيدا ميکند و روزبهروز روشنبينانِ بيشتري را به بند ميکشد. اما حالا قلمه ابزارِ تازهاي پيدا کرده: «حسسپر»، دستگاهي مرگبار که روشنبينان را شناسايي ميکند و سربازانِ ديکتاتوري را به سراغشان ميفرستد.