مگنس چیس به اندازه ی کافی دردسر کشیده از دوسال پیش و درست از آن شب وحشتناکی که مادرش به او گفت جانش را بردار و فرار کند.به تنهایی در خیابان های بوستون زندگی میکند و از دست پلیس و ماموران دارالتادیب،گریزان است. یک روز مگنس متوجه میشود عمویش راندولف به دنبالش میگردد.مردی که مادرش همیشه در مورد او به مگنس هشدار داده بود. سرانجام مگنس به دام عمویش می افتد.داندولف کلی درباره ی تاریخ اسکاندیناوی حرف میزند و میگوید مگنس یک میراث دارد:سلاحی که از هزاران سال پیش گم شده. داستان هایی در مورد اساطیر اسگارد و گرگ ها از اعماق خاطرات مگنس ظاهر میشوند. اما او وقت زیادی برای فکر کردن به این ماجراها ندارد؛خیلی زود مجبور میشود بین امنیت خودش و زندگی صدها انسان بی گناه دیگر،یکی را انتخاب کند. گاهی اوقات،تنها راه شروع یک زندگی تازه،مردن است
مجموعه آزمون های آپولو (کتاب سوم هزاری آتشین قسمت دوم)
خشم رب النوع پدر،آپولوی نیمه خدا را از جایگاه رفیع کوهساران المپ فرو می کشد و او را تبدیل به نوجوانی انسان گونه و میرا به نام پاپادوپولوس می کند. آپولو درآرزوی بازگشت به جایگاه خدایگانی اش باید پنج پیشگو را که توسط نیروهای شیطانی به اسارت گرفته شده اند،آزاد گرداند و اکنون آپولوی محروم از نیروهای خدایگانی باید به یاری نیمه خدایی لجباز به نام مگ مک کافری تکیه کند که هر دم سازی دیگر می زند و سرانجام موفق می شود دو پیشگو را از اردوگاه دورگه ها وایندیاناپلیس آزاد کند،اما در این هنگام است که در می یابد اردوگاه ژوپیتر در معرض خطر حمله امپراتوری است و اکنون آن جوان بی تجربه که روزگاری رب النوعی مقتدر بود،در هزار تویی گرفتار می شود که گذر از هر خان آن ماجرایی بس شور انگیز و هیجان آور دارد که خواننده در لحظه لحظه حادثه بوی سانحه را با قامتی نیم خیز حس می کند.