مگنوس چیس و خدایان آسگارد (کتاب اول شمشیر تابستان)
- مگنوس چیس با بدترین دردسر زندگىاش مواجه شده است. از زمانى كه دو سال قبل در یك شب وحشتناك مادرش به او گفت كه فرار كند، به تنهایى در خیابانهاى بوستون زندگى كرده و با هوش و سرعت عملش همیشه یكقدم جلوتر از پلیس و مأمورین فرار از مدرسه جان خود را نجات داده است. یك روز، تحت تعقیب عمویش كه به زحمت او را مىشناخت و مادرش همواره او را خطرناك قلمداد مىكرده، قرار مىگیرد. عمو راندالف راز پنهانى را برایش آشكار مىكند: مگنوس فرزند یك خداى نورسى است. اسطورهها وایكینگ واقعىاند. خدایان آسگارد براى جنگ آماده مىشوند. دیوها، غولها و شرورترین هیولاها براى روز موعود به جنبش درآمدهاند. مگنوس براى جلوگیرى از رگناروك، باید نُه جهان را در پى سلاحى كه هزاران سال است ناپدید شده، جستجو كند. هنگامى كه غولهاى آتشین به او حمله مىكنند، او باید بین امنیت زندگى خودش و نجات جان صدها انسان بىگناه، تصمیم سرنوشتساز و مهلكى بگیرد. گاهى تنها راه براى شروع یك زندگى جدید، مردن است..