کتاب رمان های کلاسیک نوجوان-رابین هود : بخشی از کتاب- در سپیده دم شروود، آیا رابین هود بیدار است؟ شاه ریچارد، اول معروف به ریچارد شیردل در سال 1189 میلادی بر تخت پادشاهی نشست؛ اما خیلی زود مجبور شد تاج و تختش را ترک کند و برای شرکت در جنگ های صلیبی به اورشلیم برود. البته، پس از مدتی که خبر شورش و طغیان به گوش ریچارد رسید، تصمیم گرفت به خانه برگردد و...
هیچ چیزی در مورد دهانه ی غار نمی دانست؛ جز اینکه راهی است که می توان از آن به جایی دیگر رفت. او هیچ مکان دیگری را نمی شناخت. بنابراین دهانه ی غار برای او دیوار بود؛ دیوار روشنایی. در حالی که خورشید در بیرون غار می تابید، این دیوار برای او خورشید دنیایش بود. آن دیوار روشنایی او را به طرف خودش می کشید؛ مثل شمعی که شب پره ای را مجذوب خود می کند. او مثل همیشه سعی می کرد به آن دست یابد. حیات به سرعت در درونش پر و بال می گرفت و او را به طرف آن دیوار روشنایی می کشید. حس کنجکاوی اش به او می گفت آن دیوار روشنایی راهی برای بیرون رفتن از غار است؛ راهی که مقدر شده بود توله گرگ خاکستری در ان قدم بگذارد. اما خودش از این امر آگاه نبود. او حتی نمی دانست دنیایی بیرون از غار هم وجود دارد.