شیر شاه
در سرزمین آفریقا و درمیان حیوانات، شیری به نام موفاسا پادشاهی می کرد. روزی از روزها موفاسا و ملکه سرابی صاحب فرزند پسری شدند و نامش را سیمبا گذاشتند. همه ی اهالی جنگل از به دنیا آمدن سیمبا خوشحال شدند و به جشن و پایکوبی پرداختند. زمان سپری می شد و سیمبا بزرگ و بزرگتر می شد تا اینکه روزی شاه تصمیم گرفت سرزمینش را به فرزندش نشان دهد و به او یادآوری کند که یک شاه خوب باید به همه احترام بگذارد زیرا همه در کنار هم هستند و کسی بالاتر از دیگری نیست. عصر همان روز و بعد از گردش سیمبا عمویش اسکار را دید و به او گفت امروز قلمروی آینده اش را دیده است.
در سرزمین آفریقا و درمیان حیوانات، شیری به نام موفاسا پادشاهی می کرد. روزی از روزها موفاسا و ملکه سرابی صاحب فرزند پسری شدند و نامش را سیمبا گذاشتند. همه ی اهالی جنگل از به دنیا آمدن سیمبا خوشحال شدند و به جشن و پایکوبی پرداختند. زمان سپری می شد و سیمبا بزرگ و بزرگتر می شد تا اینکه روزی شاه تصمیم گرفت سرزمینش را به فرزندش نشان دهد و به او یادآوری کند که یک شاه خوب باید به همه احترام بگذارد زیرا همه در کنار هم هستند و کسی بالاتر از دیگری نیست. عصر همان روز و بعد از گردش سیمبا عمویش اسکار را دید و به او گفت امروز قلمروی آینده اش را دیده است.