وقتی در بالابر باز میشود، تنها چیزی که توماس به یاد میآورد اسم کوچکش است. ولی او تنها نیست. گروهی از پسرهای هم سن و سالش ورود او را به هزارتو خوشامد میگویند. هیچ کس نمیداند چرا به هزارتو آمده یا چه اتفاقی برای جهان بیرون افتاده است. اما ناگهان دختری وارد هزارتو میشود که پیامی به همراه دارد: یا راهی به بیرون پیدا کنید یا همگی هلاک خواهید شد.
دونده ی هزارتو 2 (گذر از جهنم)
توماس فهمیده بود که راه پر پیچ و خمتر از آن چیزی است که فکرش را میکرد. حالا بیرون از هزارتو خطرهای بیشتری زندگی او و دوستانش را تهدید میکرد. او چند هفتهی گذشته را در ترس و وحشت گذارنده بود ولی بالاخره کسی باید کنترل اوضاع را به دست میگرفت. آنها برای آنکه از این مهلکه جان سالم به در ببرند، به یک نقشه احتیاج داشتند.
از همین نویسنده
سایر کتاب های همین ناشر
فردای آخرهفتهها همیشه دلگیر و حالگیر است. هیچکس، بهجز خودشیرینهای الکیمدرسهدوست، خوشش نمیآید بعد از دو روز استراحت و تفریح، دوباره برگردد به مدرسه. جودی دمدمی هم از همین بچههایی است که دوشنبهها را دوست ندارد؛ خوشش نمیآید برگرد به همان مدرسه، به همان کلاس، به همان میز و صندلی، با همان آدمهای همیشگی.
گمانم نیم ساعتی گذشته بود و در این مدت جز صدای چک چک آب هیچ صدای دیگری نشنیده بودم. بعید می دانستم کسی آن بیرون در کمینمان باشد، چون در تمام این مدت می توانست بیاید تو. با یک شمشیر که حتی بلد نبودیم از آن استفاده کنیم، چه کاری از دست ما برمی آمد؟ خیلی راحت می توانست بیاید تو و کلکمان را بکند. بلاخره دیر یا زود هم سروکله شان پیدا می شد و ما را آنجا گیر می انداختند. فکر کردم تا دیر نشده باید آن غار را، که هیچ راهی به جایی نداشت، ترک کنیم. این بود که دستم را از بغل گذاشتم روی شانه ی نیما و تکانش دادم. آهسته گفتم: «نیما!»
ویل در نخستین ماموریت خود به جنوبیترین منطقهی پادشاهی میرود تا تنها رنجر آنجا باشد. همهچیز آرام است و جز باتل، که به زودی حساب کار دستش میآید، همهی اهالی با رنجر تازهوارد کنار میآیند. ناگهان آلیس با پیامی محرمانه از راه میرسد. ویل به دیدار استادانش میرود و میفهمد که اینبار باید برای پی بردن به راز جادوگری خطرناک، در هیات نوازندهای دروهگرد، به سرزمینهای شمالی برود.
دوریان گری جوان و اشرافزاده پرترهاش را از دوست هنرمندش هدیه میگیرد و مجذوب زیبایی تصویر خود میشود. او لحظهای آرزو میکند جوان بماند. از آن پس تصویر تابلو پیر میشود و بار گناهان دوریان به دوش آن میافتد. دوریان روز به روز بیرحمتر و بیشرمتر میشود.
هدف از انتشار مجموعه کتابهای خودم میخوانم ترویج کتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است.
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
آثار کلاسیک ادبی، میراث ماندگار و بی مرز فرهنگ و هنر بشری به شمار می آیند که تقریبا به همه ی زبان های دنیا ترجمه شده. نشر افق بعضی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک را طبق الگویی جهانی و مرسوم، با حذف توصیفات کسالت آور برای مخاطب امروز و مطابق با ذوق و سلیقه ی او کوتاه کرده است.
متن این داستانها با نشانهها و حرفهایی که کلاس اولیها از درس ۱ تا ۱۸ کتاب فارسی اول دبستان یاد گرفتهاند، نوشته شده است. این کتابها برای بچههای کلاس دومی و کلاس سومی هم که میخواهند مهارت بیشتری در خواندن کلمههای مشکل و روانخوانی پیدا کنند، مناسب است.
و بالاخره آرتمیس با بزرگترین دشمنش روبهرو میشود:
با خودش!
آرتمیس فاول دیگر از پریهای مسلح و ترولهای آدمخوار و گابلینهای آتشساز خسته شده و میخواهد همهی کارهای خلافش را کنار بگذارد. ولی درست همین حالا مادرش سخت بیمار شده و او باید داروی مادرش را از چنگ یک تبهکار بیرون بیاورد.
در کتاب چشمه میگه با قلقل میخوام برم پیش گل، کوچولوها با شعرهایی شاد و تصویرهایی شیرین صداهای گوناگون را میآموزند، صدای قُلقُل چشمه و خِشخِش برگها و… را میشنوند و به طور غیرمستقیم با طبیعت و زیباییهایش آشنا میشوند.
گاهی اوقات نمی دانیم عاشق چه هستیم تا این که در معرض از دست دادنش قرار می گیریم. سارا گادرفری تمام تابستان را به نق زدن و ایراد گرفتن از خودش، بدنش و مدل موی افتضاحش گذرانده است. او یک لحظه بسیار خوشحال و لحظه ای دیگر غمگین و گریان است و نمی تواند بفهمد دلیل این پریشانی چیست. شاید این رفتارهای بیش از حد دمدمی او به حضور ناگهانی و غیرعادی قوهایی مربوط باشد که توجه و علاقه ی چارلی، برادر سارا، را به خود جلب کرده اند.
استینک، برادر جودی دمدمی و قد کوتاهترین بچهی کلاس دوم است.جودی یک شب قد برادرش را اندازه میگیرد و میبیند استینک کوتاهتر شده! استینک حسابی نگران میشود. نخود و شیر میخورد، بلوز و شلوار راه راه میپوشد.
سیپتموس هنوز درگیر جنگ در سرزمین تاریکی است و فقط با دوباره روشن کردن آتش قدیمی میتواند دشمنان پلیدش را نابود کند. حالا سیپتیموس باید بر ترسش غلبه کند و یک بار برای همیشه با دورغ و سیاهی از نزدیک روبهرو شود. . .
میراث لورین یکی از پرطرفدارترین و هیجانانگییزترین مجموعههای فانتزی است، داستانی جذاب و نفسگیر که با استقبالگستردهی خوانندگان و منتقدان روبهرو شد و هفده هفته در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت.
هدف از انتشار مجموعه کتابهای خودم میخوانم ترویج کتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است.
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
باک سگ نیرومندی است که در خانهی اعیانی قاضی میلر از همهی سگها ارج بیشتری دارد. مردم گروه گروه به دنبال طلای زرد به قطب شمال هجوم میآورند و در این میان، مانوئل- باغبان خائن- باک را میفروشد و باک از روزهای شومی که انتظارش را میکشند، بیخبر است.
اگر شرح حال یک نفر ارزش آن را داشته باشد که در بین مردم انتشار یافته و مورد استقبال شایان قرار بگیرد،نویسنده این کتاب عقیده دارد،این نوشته که از نظر شما می گذرداز زمره همان حکایت جالب است.عجایب این داستانبه قدری بی سابقه است که تا کنون نظیرش شنیده و خوانده نشده است.به راستی هم چه شخص دیگری می توانست سرگذشتی حیرت انگیز و متنوع تر از این در معرض مطالعه ارباب ذوق قرار داده و آن ها را در عوالم گوناگون سیر و سیاحت دهد؟در این کتاب مطالب دل انگیز و در عین حال ساده ای از زندگی یک نفر که دست خوش حوادث مختلف گردیده می خوانید و ایمان شما در این مشیت خداوندی در هر حال ما را احاطه کرده و هر یک از افراد بشر اسیر سرپنجه تقدیر و قضا و قدر می باشند و هر کس و در هر وضعی بوده باشد از حکم سرنوشت ازلی سرپیچی نمی تواند،کامل خواهد شد.
در اين كتاب میمینی با دردسرهای پرخوری مواجه میشود.
ژول ورن (1828-1905) نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس فرانسوی شهرتش را مدیون نگارش کتابهای ماجرایی است. این نویسنده را پدر ادبیات علمی-تحیلی مینامند. او جزو سه نویسندهای است که تاکنون آثارشان به بیشترین زبانهای دنیا ترجمه شده است. سفر به مرکز زمین یکی از سه کتاب ژول ورن است که به او شهرتی عالمگیر بخشید. پسری نوجوان به نام اکسل همراه با عموی پروفسورش و هانس که راهنمای آنهاست از دهانهی آتشفشانی در ایسلند پایین میروند و سفر پر ماجرا و اسرارآمیزشان به مرکز زمین آغاز میشود، سفری که شاید هرگز از آن زنده برنگردند.
با مجموعهی کلاس اولی، کتاب اولی کلید کتابخوانشدن کلاس اولیها در دست شماست. کودکانی که در ابتدای مسیر فارسیآموزیاند با خواندن کتابهای این مجموعه میتوانند گام به گام با آموزش حروف الفبا در کتاب فارسی اول دبستان، کتاب داستان مربوط به آن حروف را به تنهایی بخوانند. پس اگر میخواهید کودک کلاس اولیتان از همان ماههای اول لذت باسوادشدن را بچشد و اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کند، از معجزهی داستانخوانی غافل نشوید.
استینک یواش زد روی دماغش و گفت: «بچه ها توی موزه بهم گفتند جناب دماغ. امروز فهمیدم که واقعا واقعا بوها را از همه ی بچه های کلاس بهتر می فهمم. سوفی گفت حتی از سگ ها هم بهتر بو می کنم.»
مامان گفت: «امیدوارم!» و با جودی زدند زیر خنده.
استینک گفت: «ماییم دیگه!»
مامان گفت: «فکر می کردم دماغ تو فقط موقع خطر خوب بو می کند.»
استینک گفت: «هرچقدر دلتان می خواهد بخندید، ولی این دماغ می تواند من را معروف کند.»
جودی همان آرنجش که یک بار عکسش توی روزنامه چاپ شده بود را بالا آورد و گفت: «آرنج من هم معروف است.»
استینک گفت: «نه، جدی می گویم. بزرگ که شدم می خواهم با این دماغم کاری بکنم کارستان. چنین دماغی نباید حرام شود.»
سیپتیموس در یکی از هفت جزیرهی سحرآمیز گیر میافتد و به اتفاق اژدهایش، آتش آبدار، جینا و بیتل دنبال راه فرار میگردد.
اما جزیره عجایبی دارد که یکی پس از دیگری آشکار میشوند: روح دختری به نام سیرا که توسط شبحی پلید به نام سایرن تسخیر شده و موجودی عجیب که برای سیپتیموس آواز میخواند. آیا سیپتیموس میتواند از دست این آواز که مدام صدایش میزند، خلاص شود؟
یک نفر دارد توی روز روشن از سه مزرعهدار بدجنس دزدی میکند. آنها میدانند دزد کیست: آقای روباه شگفتانگیز! برای همین سه مزرعهدار یعنی بوگیس چاقالو، بانس خپلو و بین لاغرو با هم دست به یکی میکنند و آقای روباه و خانوادهاش را توی لانه گیر میاندازند. ولی آنها انگار حواسشان نیست که آقای روباه به این آسانی دُم به تله نمیدهد.
اسکاندیاییهای مهاجم میگویند اهالی قبیلهای صحرانشین رهبر آنها ایراک را اسیر کردهاند.
رنجرها برای آزاد کردن او اعزام میشوند ولی صحرا برای آنها غریبه است. غریبهها در این جهنم سوزان با طوفان شن شکنجه میشوند، آفتاب بر تنشان شلاق میزند و فریب حقههای یکی از قبایل را میخورند… در این راه، مهارت، کار بلدی و وفاداری ویل هم آزموده خواهد شد.
و شکست در این آزمون تنها یک معنی دارد: مرگ.
در این کتاب میمینی با نتیجهی آشغال ریختن روی زمین آشنا میشود.