مجموعه داستان نوجوان (هویج بستنی)
خیلیها معتقدند هویج برای چشم مفید است. شاید هویجهای پنهان در صفحههای این کتاب هم بینایی شما را تقویت کنند تا دوروبرتان را بهتر ببینید و از کنار چالهچولههای روزگار بیتفاوت نگذرید.
از همین نویسنده
گروه 5+1 1 (جشن تولد پر دردسر)
پسرها بادکنکی را کنار گوش دخترها ترکاندند و دخترها جیغ کشیدند. ته سالن چوب پرده با پردهاش ول شده بود روی سر بچههایی که پشت مبل روی سر و کلهی هم نشسته بودند. آن طرف اسبی داشت راه میرفت. البته تابلوی نقاشی بود که افتاده بود دست بچهها و پیتیکو پیتیکو میکرد.
گروه 5+1 2 (مردی که خودش را پیدا کرد)
دُرسا حتی یک ذره هم نمیترسید. انگار پشت کامپیوتر نشسته بود و داشت زامبی بازی میکرد. یک قدم رفت جلوتر و پسرها دو قدم رفتند عقبتر. آمادهی فرار بودند. دُرسا نوک چوبش را زد به شکم مرد. وقتی دید تکان نمیخورد، محکمتر زد. یکمرتبه مُرده بلند شد و نشست؛ درست مثل مُردهی تونلِ وحشتِ شهر بازی.
این وبلاگ واگذار می شود
زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی از همایسایهها دستهکلیدی به او سپردهاند تا وقتی برگشتند، آن را پس بگیرند. زال دلباختهی فریبا دختر همسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است. حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه میافتد و اتفاقهای تازهای را به دنبال میآورد
دومین روزنامه سقفی همشاگردی
ماجرا به آنجا بر میگردد که روزگاری در هفتهنامه کیهان بچهها معجونی چاپ میکردیم به اسم روزنامهی سقفی همشاگردی که ماهی یکبار چاپ میشد. این مجموعه طنز هم شعر داشت، هم داستان، هم ضربالمثل و هم سرمقاله. بعدها از میان آنها مطالبی را که به نظر جالبتر میرسید دستچین کردیم و چیزهایی هم اضافه کردیم که شد جلد دوم. هر...
روزنامه سقفی همشاگردی
مجموعه روزنامه سقفی همشاگردی شامل طنز، شعر، داستان، ضربالمثل و سرمقاله میباشد که در دو جلد به چاپ رسیده است.
عقرب های کشتی بمبک
تا حالا نقشه کشیدین؟ مثلاً نقشهی آدمربایی؟ ما نقشه کشیدیم: من و بچههای باند عقرب. یه شب که هوا یه جورایی سرد بود، رفتیم تو کمین سوژه. دزدیدیمش و بردیمش تو کشتی بمبک که پاتوقمون بود، تا به موقع حسابش رو برسیم. بقیهشو نمیگم تا داستان آقای فرهاد حسنزاده از سکه نیفتد و ناشرش یه وقت شاکی نشه!