مغز انسان عملکردهای خارق العاده ای دارد که شناخت و کشف هریک از آن ها سهم قابل توجهی در طراحی انواع ابزارها و روش هایی داشته که در پی ارتقای این عملکردها بوده اند. صرف نظر از تفاوت در محتوا و شیوه ی استفاده از این ابزارها و روش ها، همه ی آن ها سعی دارند تا با فعال نمودن عملکردهای متعدد مغزی، توان مغز را در پردازش، یادگیری و مدیریت موثر اطلاعات ورودی را افزایش داده و سرعت انطباق آن را با تغییراتی که در محیط رخ می دهد، بهبود بخشند.
حرف های بزرگ برای آدم های کوچک (شادی)
تا حالا با خودت فکر کردهای، شادی یعنی چه؟
این کتاب با حرفهایش به تو کمک میکند تا خوشحال و خندان باشی و دنیایت را پر از شادی کنی.
این کتاب دربارهی اهمیت و ارزش شادی است. کتاب با تصویرهای ساده و شاد نشان میدهد که شادی و راههای بیان آن چیست، میتوان آن را با دیگران قسمت کرد و ناراحتی و غم هم گاهی به سراغ ما میآید و میتوانیم با یادآوری خاطرات خوب و شاد، حالمان را خوب کنیم. کتاب میخواهد تا کودکان از یکدیگر بپرسند که شادی را چهطور توصیف و تعریف میکنند و دنیای پیرامونشان را بهتر بشناسند. همچنین این کتاب به بزرگسالان هم کمک میکند تا بتوانند شادی را برای خردسالان با واژهها و کارهای زیبایی تعریف کنند. خواندن این کتاب میتواند یک تجربه جمعی لذتبخش باشد.
«کارهایی انجام بده که شاد و خوشحالت میکند.
همیشه خوشحالی با دیگران قسمت کنید.
احساسات مثل سکه دو رو دارد.»
سایر کتاب های همین ناشر
در کتاب تخته بازی سرزمین دایناسورها، کودکان وارد دنیای دایناسورها میشوند و در خلال بازیهای مختلف با بیش از ۳۰ نوع دایناسور آشنا میشوند. ویژگی هرکدام از آنها، خزنده بودنشان، توانایی یا عدم توانایی برای پرواز، غذاهایی که میخورند و همینطور محل زندگیشان به طور خلاصه در کتاب توضیح داده شده است. نامهای دشوار دایناسورها بر خلاف تصور برای کودکان بسیار جذاب است.
ما با هم سوار بر قایق خیال به این جهانِ زیبا و شگفتانگیز سفر میکنیم؛ به اعماقِ کهکشانها و دلِ دریاها میرویم و از قلهها و دشتها و صحراها گذر میکنیم. هر جا که قدم میگذاریم نشانهای از قدرت خدا میبینیم؛ تابلوی نقاشی بینظیری که خدا آن را آفریده است. وقتی او دنیا را آفرید، یکعالمه قصهی زیبا نوشت؛ قصهی زندگی و آفرینش، قصهی زیبایی و نور و بهشت.
کارتون های خواندنی (سرمای خفته) السا قدرت جادویی داشت و با برف هرچیزی درست میکرد.
السا ملکه شد. یکبار که او از دست آنا عصبانی شد، نتوانست قدرتش را کنترل کند و همهجا یخ زد. السا به کوهستانی خیلی دور فرار کرد.
السا و آنا دوباره با هم دوست میشوند؟
هیولاها یواشکی به دنیای آدمها میرفتند و بچهها را میترساندند و جیغهایشان را جمع میکردند تا شهرشان را سرپا نگه دارند. یک روز، یک دختر کوچولو به شهر هیولاها آمد و ماجراهای عجیبی اتفاق افتاد.
جک و کیت دوستان خوبی هستند.
آنها در مدرسه یاد میگیرند چهطور قدرت ذهنی خود را پرورش دهند.
این دو نفر سعی میکنند هدفهایی داشته باشند و برای رسیدن به آنها سخت تلاش کنند...
بیایید ببینیم جک و کیت چهطور با برنامهریزی روزانه و هدفگذاری زماندار میتوانند کارهایشان را با تمرکز و بدون حواسپرتی انجام دهند.
کتابهای گردو مجموعهای از باشگاه کودکان است که با ارائه تمرینهای ساده و ملموس سعی دارد سطح عملکردهای ی کودکان سه سال به بالا را ارتقا دهد و زمینه را برای رشد بهتر آنها فراهم کند. تمرینات این مجموعه به ابزار خاصی نیاز ندارد و فقط با چند مدادرنگی میتوان تمامی آنها را تکمیل کرد. اعضای این مجموعه اولویتبندی خاصی ندارند و میتوانید همهی مجموعه یا تعدادی از کتابها را در اختیار کودک قرار دهید. استمرار حل چنین تمرینهایی در طول زمان، تأثیر چشمگیری در بهبود و تقویت عملکردهای ی کودکان دارد.
لوکا هيولاي دريايي دوست داشتني و با نمکي بود. يک روز لوکا و دوستش به خشکي رفتند و يکدفعه به انسان تبديل شدند. او آرزو داشت توي مسابقه شرکت کند و با جايزهاش موتور وِسپا بخرد. وسط مسابقه باران باريد و لوکا به هيولا تبديل شد!
وال.ای یک ربات زباله جمع کن بود.
یک روز، سفینهای روی زمین نشست و او با ربات جدیدی آشنا شد. ایوا، ربات جدید، قرار بود دنبال چیز خاصی بگردد. وال.ای خیلی دلش میخواست با او دوست شود.
«هلن کلر» وقتی خیلی کوچک بود، یک بیماریِ نادر گرفت و این بیماری او را نابینا و ناشنوا کرد. او ناگهان متوجه شده بود که دیگر نه میتواند ببیند و نه چیزی را بشنود و برای همین ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون و اطرافیان برایش تقریباً ناممکن شده بود.
وقتی هلن شش ساله بود، با فردی آشنا شد که زندگیاش را برای همیشه عوض کرد؛ معلمش، «آن سالیوان». با کمکهای خانم سالیوان، هلن یاد گرفت که چطور با زبان اشاره صحبت کند و خط بریل را بخواند. او که حالا میتوانست خودش را به دیگران ثابت کند، در بزرگسالی به یک فعال اجتماعی تبدیل شد و مردم را به جنگ با ناتوانیها و دیگر مشکلات تشویق میکرد.
قدرت انتخاب یکی از بزرگترین موهبتهای زندگی است.
به کودکان خود بیاموزید میتوانند انتخاب کنند چگونه باشند...
مغز من و رنگ آمیزی، کتابی است که به تقویت تواناییهای مغز کمک میکند. این کتاب در شرایطی که دچار فشار و استرس هستید، قادر به کنترل هیجانات خود نیستید و یا خلاقیت خود را از دست دادهاید، میتواند به شما کمک کند.
باشگاه تفکر و خلاقیت (صورتی: 9 تا 12 سال)
تمرین های مجموعه ی «باشگاه تفکر و خلاقیت»، ذهن کودکان را برای یادگیری، فعال نگه می دارد تا مهارت های مغزی خود را پرورش دهند. این مجموعه ی بومی سازی شده، سعی دارد بستری مناسب برای تقویت کارکردهای پیچیده دانش آموزان دوره ی دبستان ایجاد کند تا با موضوعات متنوع مواجه شوند و قوه ی تخیل و منطق خود را به کار گیرند.
- آهای شماها دارین چیکار میکنین؟
- ما میخواییم تغییر قیافه بدیم؟
- چی؟
- یعنی میخواییم پروانه بشیم؟
- یه لحظه ترمز لطفا! ... یعنی من هم میتونم پروانه بشم؟
- آره!
- یعنی بال هم درمیآرم؟
- آره!
- بال واقعی؟
- آره!
- خب صبر کن منم بیام!
کارل توی خانهای چوبی با خاطرات همسرش تکوتنها زندگی میکرد.
او یک عالمه بادکنک به دودکش خانه بست تا بتواند پرواز کند و برود بالا و برسد به آبشار بهشت! راسل، پسربچهی ماجراجو، همسفرش میشود. آنها توی راه موجودات عجیبی میبینند.
تمرینهای مجموعهی «باشگاه تفکر و خلاقیت»، ذهن کودکان را برای یادگیری، فعال نگه میدارد تا مهارتهای مغزی خود را پرورش دهند. این مجموعهی بومیسازیشده، سعی دارد بستری مناسب برای تقویت کارکردهای پیچیدهی مغز دانشآموزان دورهی دبستان ایجادد کند تا با موضوعات متنوع مواجه شوند و قوهی تخیل و منطق خود را به کار گیرند.
نمو یک دلقک ماهی بود و توی اقیانوس زندگی میکرد.
پدر نمو همیشه مراقب پسرش بود. یک روز، دلقک ماهی کوچولو شناکنان رفت تا نزدیکی سطح آب. یک غواص زودی او را گرفت و با خودش برد. پدر نمو، همه جا دنبالش گشت.
کتاب تخته بازی حیوانات باغ وحش بیش از ۳۰ حیوان، محل زندگی آنها و بعضی ویژگیها از جمله خزنده بودن، آبزی بودن، حیوانات اهلی و زندگی در مزرعه و حیوانات وحشی و … را به کودکان مخاطب معرفی میکند. در هر صفحه تمرینهایی برای تقویت فرایندهای ذهنی کودکان از جمله تقویت و پرورش مهارت دیداری، هماهنگی دست و چشم، گشتن و پیدا کردن و البته شمارش اعداد و نقاشی ارائه میکند.
ویلف داستان بچه گرگی است که به اندازه ی خودش قوی است، اما دوست دارد قدرتمند تر باشد و هرگز از دوستان و خانوادهی خود کمک نمیگیرد و گمان میکند که خودش به تنهایی از پس هرکاری برمیآید. تا این که او در سرمای سوزان یک شب قطبی سرگشته و تنها میماند. عاقبت متوجه میشود که همهی ما گاهی به نصیحت و راهنمایی های یک دوست که چراغ راهمان باشد و ما را ایمن به مقصد برساند احتیاج داریم.
لیبی عاشق این است که مواد را اندازه بگیرد، ترکیب کند و چیز های جدید درست کند. حالا توی مدرسه لیبی قرار است جشنواره پاییزی برگذار شود. لیبی و دوست هایش داوطلب می شوند که مسئول غرفه علم باشند. آن ها حسابی هیجان دارند و می خواهند با آزمایش های علمی جالب و هیجان انگیز همه را غافلگیر کنند و برنده مسابقه شوند! باید ببینیم آزمایششان آن طور که برنامه ریزی کرده اند پیش می رود یا نه!
ویوی دختر کجکاوی است و همه چیز را با دقت بررسی می کند. او اطلاعات را که به دست می آورد، یادداشت می کند. بعد، سوال هایی طرح می کند تا با کمک آن ها بفهمد جهان چطوری کار می کند. امروز قرار است ویوی با معلم و بچه های کلاس برای گردش علمی به ساحل دریا برود. باید ببینیم چه جانوران جالبی می بیند و چه چیزهایی کشف می کند!
احساسات سهم بزرگی در زندگی روزانهی ما دارند. شناخت احساسات، مدیریت و بیان مناسب آنها از جمله مهارتهای عاطفی هستند. کودکان ما، با مهارتهای عاطفیِ کارآمد، در آینده آرامتر، مفیدتر و موفقتر خواهند بود. ارتباطات مؤثر، موفقیت تحصیلی و اضطراب پایینتر، از اثرات شایستگی در مهارتهای عاطفی است. خوشبختانه این مهارتها قابل یادگیری هستند. اگرچه که بسیاری از والدین، به علت عدم آگاهی از اهمیت رشد عاطفی و نداشتن مهارتهای لازم، به این مقوله بیتوجهاند. در کتاب «احساسات کودک من» به اهمیت مهارتهای عاطفی، مواجهه با احساسات و لزوم آموزش این مهارتها، در کودکان سه تا هشت سال، پرداختهایم. در این کتاب که تکمیلکنندهی کتاب «آموزش احساسات کودک من» است، به منظور یادگیری و ارتقاء مهارتهای عاطفی کودکانمان، به زبانی ساده تمرینهایی علمی ارائه دادهایم.
هامفری، نهنگ بزرگ قصهی ما،
وجببهوجبِ دریا را زیر و رو میکرد
و هر چیزی را که میدید جمع میکرد؛
راستش اصلاً هم برایش فرقی نمیکرد زیاد باشد یا کم...
فقط دلش میخواست بیشتر و بیشتر داشته باشد.
اما با همهی آن چیزهایی که داشت،
همیشه احساس میکرد
جایی یک چیز خالی است
باستِر مون سالن نمایش بزرگ و قشنگی داشت.
باستر میخواست راهی پیدا کند تا یک عالمه تماشاچی به سالنش بیایند. پس یک مسابقهی خوانندگی راه انداخت. اتفاق بدی افتاد و سالن نمایش درب و داغون شد.