خواندن کتاب درک شکوه (MESSI)-پرتره هوشمندانه از لئو مسی به من یادآوری کرد هر دقیقهای که کنارش سپری کردم و تماشای او در تمرینات و مسابقات برای چهار سال، چقدر فوقالعاده بوده است. اگر بخواهم برای یادآوری چنین تجربهای از کلمات استفاده کنم، فقط شعری از مایا آنجلو به ذهنم میرسد: «آموختهام مردم چیزهایی را که میگویید فراموش میکنند، اما احساساتی را که در آنها برانگیختهاید تا ابد همراهشان خواهند داشت.»
قصه های شگفت انگیز لئو مسی (MESSI)
قصه های شگفت انگیز لئو مسی (MESSI)
گاسپارت ناراحت بود «آقای مسی، از شما خواهش می کنم، فقط یک روز دیگر صبر کنید. یک بازی کوچک برای فردا با پسرهای بزرگتر ترتیب دادیم. آقای رکساچ از المپیک برگشته و قول داده فردا برای دیدن بازی لئومی یاد.
قصه های شگفت انگیز لئو مسی (MESSI)
گاسپارت ناراحت بود «آقای مسی، از شما خواهش می کنم، فقط یک روز دیگر صبر کنید. یک بازی کوچک برای فردا با پسرهای بزرگتر ترتیب دادیم. آقای رکساچ از المپیک برگشته و قول داده فردا برای دیدن بازی لئومی یاد. چی می گید؟ یک روز دیگه؟» جرج گوشی تلفن را به سینه اش چسباند و به پسرش که روی چمدان نشسته بود و تلاش می کرد در آن را ببندد نگاه کرد. لئو با چشمانی غمگین پدرش را نگاه می کرد. جرج آهی کشید:
- خیلی خب آقای گاسپارت، یک روز دیگه در بارسلون می مانیم.