فصل طوفانها هشتمين و آخرين رمان از مجموعهي پرطرفدار حماسهي ويچر است. داستان اين بار بيش از پيش بر شخصيت گرالت ريويايي متمرکز ميباشد، و طيف گستردهاي از جنبههاي شخصيتي او را به تصوير ميکشد.
ویچر کتاب سوم (خون الف ها)
گرالت با لحني سردتر از ديوارهاي كايرمورهن گفت: «پس ديگه از الان به بعد آموزش هات متوقف مي شن و تا زماني كه ياد بگيري شمشير چيه و وقتي توي دست يه ويچر قرار مي گيره چه هدفي داره، اجازه نداري دست به شمشير بزني. تو شمشير زدن رو براي كشتن و كشته شدن ياد نمي گيري. تو اين فن رو براي كشتن از سر ترس و نفرت ياد نمي گيري، بلكه براي نجات جون ها اين كار رو مي كني. نجات جون خودت و بقيه.»
كتاب پيش رو سومين جلد از سري رمان ويچر و ادامه دهنده ي كتاب «شمشير سرنوشت» است. زماني كه كشورهاي اصلي داستان درگير جنگ هستند، گرالت سرپرستي يك شاهزاده خانم به نام سيري را كه سرزمينش ويران شده و خون الف ها در رگ هايش جريان دارد، به عهده مي گيرد و با خود به قرارگاه ويچرها مي برد.