كتاب خاطرات يك بي عرضه(5)دفترچه بنفش : بخشي از كتاب- امروز هركس كه در همسايگي ما زندگي مي كند، از خانه بيرون رفته است تا از هواي گرم و آفتابي لذت ببرد. راستش، همه به جز من، لذت بردن از هواي گرم آن هم وسط زمستان كار سختي است. از نظر مردم، اين وضعيت اب و هوايي عجيب و شگفت انگيز است و...
ساحل کیلی. اینجا گوشهای کوچک از جهان است. برای دنیای بزرگ هیچ نیست. یک جای پرت، ساحلی زغالسنگی کنار دریای زغالسنگی. میدانم اهمیت نداریم. شاید هیچچیز اهمیت ندارد. هر اتفاقی بیفتد ستارهها همچنان میدرخشند و خورشید میدرخشد و دنیا در آن فضای تاریک و تهی همچنان میدرخشد. اینجا من زندگی میکنم و آدمها و چیزهایی که دوستشان دارم. اگر قرار است کسی برود، من را ببر. من در ساحل کیلی کنار اقیانوس دریایی زندگی میکنم. اسم من بابی برنز است.