آدرسن در سن 14 سالگی به کپنهاگ رفت و به خاطر صدای زیبایش در تئاتر سلطنتی دانمارک استخدام شد، اما بعدها متوجه شد استعداد درخشانی در قصه گویی دارد و از آن پس قصه گویی را حرفه اصلی خود قرار داد و ده ها قصه شیرین به کودکان جهان هدیه کرد.
قصه های آندرسن از معروف ترین قصه های کودکان به شمار میروند که بارها و بارها به زبان های مختلف ترجمه شده و از آن فیلم های بسیاری نیز برای کودکان تهیه شده است.
جان کریستوفر (غارهای فراموشی)
در این داستان تخیلی که در آینده می گذرد، دو پسر یک سری غار را در زیر خانه خود در ماه کشف می کنند.
مارتی و استیو ممکن است در ماه زندگی کنند، اما این بدان معنا نیست که آنها نمی خواهند هر چند وقت یکبار از آنجا فرار کنند. بنابراین وقتی استیو پیشنهاد میکند که مدرسه را رها کنند و یک سفر بین سیاره ای را برای کاوش در سطح ماه مانند فضانوردان واقعی انجام دهند، مارتی فکر میکند این یک ایده عالی است.
اما وقتی ماشین فضایی تصادف کرد و مارتی و استیو زیر سطح ماه گرفتار شدند، سرگرمی به سرعت به پایان می رسد.
در آنجا، در غاری عجیب و غریب، مارتی و استیو چیزهای غیرمنتظره ای را پیدا می کنند: دنیایی پر از گیاهان، غذا و زندگی... از جمله مردی که ظاهرا بیش از صد سال پیش ناپدید شده است. پسرها فکر میکنند که شگفتانگیزترین مکان را در کهکشان پیدا کردهاند... اما به زودی میفهمند که شادی بهایی دارد. موجود عجیبی که آنها را زنده نگه می دارد می خواهد آنها را نیز کنترل کند و وقتی مارتی و استیو تصمیم می گیرند که آن جا را ترک کنند، ممکن است این موجود چیز دیگری در ذهن داشته باشد.
در این داستان تخیلی که در آینده می گذرد، دو پسر یک سری غار را در زیر خانه خود در ماه کشف می کنند.
مارتی و استیو ممکن است در ماه زندگی کنند، اما این بدان معنا نیست که آنها نمی خواهند هر چند وقت یکبار از آنجا فرار کنند. بنابراین وقتی استیو پیشنهاد میکند که مدرسه را رها کنند و یک سفر بین سیاره ای را برای کاوش در سطح ماه مانند فضانوردان واقعی انجام دهند، مارتی فکر میکند این یک ایده عالی است.
اما وقتی ماشین فضایی تصادف کرد و مارتی و استیو زیر سطح ماه گرفتار شدند، سرگرمی به سرعت به پایان می رسد.
در آنجا، در غاری عجیب و غریب، مارتی و استیو چیزهای غیرمنتظره ای را پیدا می کنند: دنیایی پر از گیاهان، غذا و زندگی... از جمله مردی که ظاهرا بیش از صد سال پیش ناپدید شده است. پسرها فکر میکنند که شگفتانگیزترین مکان را در کهکشان پیدا کردهاند... اما به زودی میفهمند که شادی بهایی دارد. موجود عجیبی که آنها را زنده نگه می دارد می خواهد آنها را نیز کنترل کند و وقتی مارتی و استیو تصمیم می گیرند که آن جا را ترک کنند، ممکن است این موجود چیز دیگری در ذهن داشته باشد.