دکتر دوليتل تصميم میگيرد تا زندگینامهی پیپينلا، قناری سبز را که ستارهی نمايش اپرا شده، بنويسد. پیپينلا از بدو تولدش تا لحظهی ديدارش با دکتر دوليتل، همهچيز را میگويد. او در بارهی غم و اندوه دوری از صاحب محبوبش، پنجره پاک کن، نويسنده حرف میزند و دکتر قول میدهد که آن مرد را پيدا کند. اما اين کار راحتی نيست. تازه، پس از يافتن پنجره پاک کن بايد مشکلات زياد او مثل يافتن دستنوشتههای کتاب گمشدهاش را نيز حل کند. و به اين ترتيب درگير يک سری عمليات کارآگاهی میشود. آيا اين بار هم موفق میشود؟ يا برای نخستين بار شکست میخورد؟
کتابخانه ی کلاسیک (فرنکنشتاین)
ویکتور فرَنکِنِشتاین دانشمندی دیوانه است. او از اجزای جسد مردگان هیولای غولپیکری میسازد و به آن زندگی میبخشد! وقتی هیولا زنده میشود، ویکتور درمییابد که اشتباه کرده است، اما قبل از این که بتواند اشتباهش را جبران کند، هیولا میگریزد! موجود غولپیکر قدم در حومهی شهر میگذارد و هر جا میرود، وحشت و خرابی به بار میآورد. حالا ویکتور باید هیولایی را که خلق کرده، پیدا کند؛ هیولایی که همه به اسم فرَنکِنِشتاین میشناسند. از کتابخانهی کلاسیک مهتاب وارد دنیای شاهکارهای جاودانهی ادبیات شوید.
ویکتور فرَنکِنِشتاین دانشمندی دیوانه است. او از اجزای جسد مردگان هیولای غولپیکری میسازد و به آن زندگی میبخشد! وقتی هیولا زنده میشود، ویکتور درمییابد که اشتباه کرده است، اما قبل از این که بتواند اشتباهش را جبران کند، هیولا میگریزد! موجود غولپیکر قدم در حومهی شهر میگذارد و هر جا میرود، وحشت و خرابی به بار میآورد. حالا ویکتور باید هیولایی را که خلق کرده، پیدا کند؛ هیولایی که همه به اسم فرَنکِنِشتاین میشناسند. از کتابخانهی کلاسیک مهتاب وارد دنیای شاهکارهای جاودانهی ادبیات شوید.