قصه های پدربزرگ
هیچ چیز به پای وقت گذراندن با پدربزرگ نمی رسد...
گردش در مزرعه و پارک، تعمیر اسباب بازی های کهنه، و بهتر از همه گوش کردن به قصه های پدربزرگ.
مشاهیر خندان (رازی)
من نامی ام و از کتاب بیزارم.
معلم ها توی مدرسه دائم از مشاهیر گذشته ی ایران می گفتند و دائم آن ها را توی سر ما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آستین ها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این آدم های خسته کننده. چشمتان روز بد نبیند!
مشاهیر خندان (رازی)
من نامی ام و از کتاب بیزارم.
معلم ها توی مدرسه دائم از مشاهیر گذشته ی ایران می گفتند و دائم آن ها را توی سر ما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آستین ها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این آدم های خسته کننده. چشمتان روز بد نبیند!
کلی کتاب خواندم و یادداشت کردم. نتیجه اش این شد که رازی هم مثل خود ما بچه درس نخوان ها بود. تا سی سالگی بازی کرد و وقتی یک دل سیر بازی کرد، رفت سراغ درس و یک شبه دانشمند شد؛ آن هم با کمک یک شربت خفن که خودش کشف کرده بود...
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم