دربارهی کتاب معمولی، مثل بقیه
کتاب کمی تا قسمتی معمولی نوشتهی بابارا دی (Barbara Dee) است و داستان دختری دوازدهساله به نام نورا را به تصویر میکشد.
جنگ نورا لوی با سرطان به پایان رسیده است. حالا که او -بعد از روزهای طولانی درگیری با سرطان خون- در مبارزه با بیماری پیروز شده، قصد دارد دوباره به مدرسه بازگردد، کلاس هفتم را پرقدرت شروع کند و زندگی روزمرهاش را از سر بگیرد؛ با این وجود، اوضاع آنطور که نورا گمان میکند، پیش نمیرود. درست از همان اولین لحظه که نورا قدم در کلاس هفتم میگذارد، متوجه میشود که همهی همکلاسیهایش به او زل زدهاند. بیشتر بچهها زرنگ هستند و از گوشهی چشم، دزدکی، نورا را نگاه میکنند، اما چند نفر هم مستقیم به او زل زده میزنند. نورا تلاش میکند عادی رفتار کند؛ چهارتا انگشتش را بالا میگیرد و رو به دوستانش تکانتکان میدهد که یعنی سلام، اما همکلاسیهایش از خجالت سرخ میشوند و روی از نورا برمیگیرند. نورا مات و مبهوت باقی میماند. هیچ سر در نمیآورد که چرا باقی بچهها چنین میکنند؟ چرا نگاه میکنند و بعد فوراً رویشان را برمیگردانند؟
ماجرا از این قرار است که در نظر باقی بچهها، نورا از آن چیزی که خودش فکر میکند، عجیبتر به نظر میرسد. توگویی همه انتظار دارند که او هر لحظه از حال برود. توجه افراطی گروهی از همکلاسیها، حال روحی نورا را از آنچه واقعاً هست، بدتر میکند. خلاصه این که همه به شکلی با نورا رفتار میکنند که انگار او از مه، ابر، شیشه یا پر قاصدک ساخته شده و یک حرکت اشتباه کافی است تا نورا برای همیشه از بین برود!
ادامه مطلبShow less