شاید بزرگترها وانمود میکنند که رابطه بهتری با شنیدن توصیه دارند، اما راست راستش این است که هیچکس دل خوشی از شنیدن توصیه ندارد؛ آن هم از زبان یک شخص مجهول الهویه به نام «سلستن». اما سلستن در یک عملیات دل خنک کننده، بچهها را با بزرگترها نصیحت میکند و پنج نسخه مشخص دارد با این مضمونها: کلاه ایمنی قشنگ است؛ بازی خطرناک، خطرناک است؛ کمک کردن به دیگران بیشتر وقتها سخت است؛ همیشه پشت درها مهمان هیجانانگیزی نیست؛ خوابیدن راحتترین کار دنیا نیست.
بازی با ابزارهای ساده (بازی های طناب)
روزگاری اسباببازیهای کمی وجود داشت اما کودکان همیشه بازی میکردند، با هرآنچه در اطرافشان پیدا میشد. با سنگ و چوب و خاک و پارچه و کاغذ و طناب با آب و باد و هستهی میوه و کلاه و بالش و پر و...که هیچکدام به اسباببازیهای امروزی شبیه نبودند. شاید تو هم بسیار بازی کرده باشی؛ بدون اسباب بازی یا با اسباب بازی. شاید اسباب بازیهای زیادی را تجربه کرده باشی اما این فرصت را هم از دست نده که با سادهترین وسایلی که در محیط زندگیت وجود دارند، بازی کنی و آنها را به اسباب بازی تبدیل کنی. این بار به اسباب بازی فکر کن که طبیعت به و میبخشد: به چوب. تو میتوانی به چوبی که دیگر زنده نیست، زندگی ببخشی و آن را به یک اسباب بازی تبدیل کنی. چوب به سادگی میتواند اسباب بازی تو باشد. همان شکلی که از طبیعت به دست میآید یا با کمی تغییر. چوبها یکی از سادهترین وسایلی هستند که تو میتوانی از آنها ابزار بسازی: شاید هرچوبی قصهای داشته باشد که فقط تو میدانی و تو...نگذار قصهی چوب ها فراموش شوند.