بچه ها به همراه خانم مربی برای تماشای سنگ ها به گردش رفتند. آنها به خانه ها نگاه می کردند. چند خانه بود که بیرون آنها از سنگ رنگی ساخته شده بود و بچه ها آنها را به هم نشان می دادند. وقتی به نانوایی سنگکی رسیدند، یکی از بچه ها گفت: (نگاه کنید، به نان ها سنگ چسبیده!)
هاوارد خرگوشه در مدرسه ای درس میخواند که مثل خیلی از مدرسه های دیگر ساکت و آرام بود. در کلاس هاوارد، وقتی که معلم درس میداد همه گوش میکردند و هیچ بچهای حواس دیگری را پرت نمیکرد. تا این که دانشآموز جدیدی وارد کلاس آنها شد…