مجموعه داستان های جادویی (پر جادویی)
در کتاب «پر جادویی» دختر فالفروش پر سفیدی را روی زمین میبیند و آن را لای فالهایاش میگذارد. این پر سفید در هوای زمستانی، یار و غمخوار دخترک میشود. دخترک به مخروبهای سرد برای خوابیدن میرود و نیمه شب پر، از لای فالها دخترک و سرمای تناش را میبیند. جادویی میکند و دخترک صبح که از خواب برمیخیزد، خودش را در بین بالش و پتو و تشک پر میبیند. از خوشحالی بالش را برمیدارد تا به دوستاناش نشان دهد.
در کتاب «پر جادویی» دختر فالفروش پر سفیدی را روی زمین میبیند و آن را لای فالهایاش میگذارد. این پر سفید در هوای زمستانی، یار و غمخوار دخترک میشود. دخترک به مخروبهای سرد برای خوابیدن میرود و نیمه شب پر، از لای فالها دخترک و سرمای تناش را میبیند. جادویی میکند و دخترک صبح که از خواب برمیخیزد، خودش را در بین بالش و پتو و تشک پر میبیند. از خوشحالی بالش را برمیدارد تا به دوستاناش نشان دهد.