یه توپ دارم قل قلیه اما توی تور اسیره مثل پرنده تو قفس خداکنه که نمیره
کتاب های چشمی (الاغ دانا)
کتاب مصور الاغ دانا قصهی کوتاهی در مورد امید و تلاش الاغی برای زنده ماندن را برای کودکان سه تا نه سال به تصویر می کشد. کشاورزی پس از برداشت محصولات مزرعه اش، آن ها را بر پشت الاغ پیرش گذاشت و راهی شهر شد تا آن ها را به فروش برساند. در راه وقتی از جنگل می گذشتند، الاغ به دلیل سنگینی باری که بر پشتش بود زمین خورد و یکی از پاهایش شکست. پیرمرد که از ناتوانی الاغش عصبانی شده بود، بارها را از پشت الاغ برداشت و در حالی که الاغ بیچاره از درد به خود می پیچید او را در جنگل تنها گذاشت و خودش به طرف شهر رفت. پس از رفتن پیرمرد الاغ با ناراحتی در این فکر بود که اگر یک حیوان وحشی به او حمله کند، با پای شکسته و بدون دفاع حتما شکار شده و جان خود را از دست خواهد داد. در همین افکار بود که از دور سر و کلهی شیر جنگل پیدا شد و لرزه بر وجود الاغ انداخت. همین که شیر قصد حمله به شکار حاضر و آماده اش را داشت، فکری به ذهن الاغ رسید…