دوازده سال پس از چیرگی پل مودب، پیشوای پیشگو، بر غاصبان ملک دوکی اش و تکیه زدنش بر سریر سیادت نه فقظ تلماسه که تمام کائنات جهان زخم خورده سرانجام از بستر بهت برخاسته و بنای انتقام می گذارد اختیه ی بنه جسریت محروم از حاصل دسترنجی چندین و چند نسله و تشنه ی بازپس گیری اش زیر سایه ی ساتر سکانداران اتحادیه ی فضاپیمایی دست یاری به برادر ناتنی اش تشکیلات علم محور و اخلاق گریز بنه تلایلکس می دهد تا بلکه بتوانند این دیو دنیا خوار را با دشنه ی دسیسه از پا درآورند و با مهره ی غریب دوستی بازگشته از عالم مرگ کیش و ماتش کنند غافل از آن که شاه در جدالی تلخ و شیرین با رقیبی به غایت قهارتر است: تقدیر...
آرتمیس
ياسمين بشاره، معروف به جَز، خلافکار است.
حداقل طبق قوانينِ آرتميس، تنها شهر روي ماه. در آرتميس، اگر ميلياردر يا مسافرِ پولدار نباشيد زندگي راحت نميگذرد. به همين خاطر گهگاه کالاي قاچاق وارد ميکند. ضرر که ندارد؟ خصوصاً اگر بدهکار باشي و شغلِ باربريات هم به زور کفافِ اجارهخانهات را بدهد.
ياسمين بشاره، معروف به جَز، خلافکار است.
حداقل طبق قوانينِ آرتميس، تنها شهر روي ماه. در آرتميس، اگر ميلياردر يا مسافرِ پولدار نباشيد زندگي راحت نميگذرد. به همين خاطر گهگاه کالاي قاچاق وارد ميکند. ضرر که ندارد؟ خصوصاً اگر بدهکار باشي و شغلِ باربريات هم به زور کفافِ اجارهخانهات را بدهد.
ولي بالاخره فرصتي پيش آمده تا جَز مرتکبِ خلافي بشود که مو لاي درزش نميرود؛ پاداشش هم آنقدر زياد است که نميتواند پيشنهادِ به اين خوبي را رد کند. مشکلِ اول و کوچک اين است که مأموريتش تقريباً غيرممکن است؛ مشکلِ دومش اين است که ناخواسته درگيرِ مجموعهاي از نقشهها و توطئههاي پيچيده و خطرناک ميشود: چند گروهِ رقيب با هم ميجنگند تا ادارهي شهرِ آرتميس را در اختيار بگيرند. جَز براي نجات جان خودش (و البته نجات آرتميس) چارهاي ندارد جز اينکه دست به قماري بزند غيرممکنتر از مأموريتِ قبلياش.