در پنجمین قسمت از سری کتاب های جک ریچر که در سال 2001 منتشر شد، او این بار در گرمای آتشین تگزاس درگیر یک ماجراجویی خطرناک دیگر می شود. ریچر درحالی که مثل همیشه با پای پیاده در جاده ها سرگردان است، در یکی از جاده های سوزان تگزاس با زنی به نام کارمن گریر برخورد می کند و آن زن برای پیشبرد نقشه ی رهایی از دست شوهرش که همیشه او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد ریچر را باوجود مقاومت ها و مخالفت های اولیه ترغیب کرده و به مزرعه ای دورافتاده در بخش «اکو» می کشاند:
ریگی در آسمان
این نیتان بیشاپ است. نه، او نیست. خودش است. قلبم به تپش افتاده و حالت تهوع و بی وزنی دارم. نیتان بیشاپ، همان طور که فرد پینک در سال 1979 توی کوچه اسلید او را دیده بود. نیتان بیشاپ که عکسش را فرد پینک از روزنامه بریده بود. ترور دولان دبز را فرستاده بود تا ازش فتوکپی بگیرد و بالای میزهای ما سنجاقش کند تا پینک مشهور ببیند نیروی پلیس تیمز والی سرنخ های او را چقدر جدی گرفته. صدایی عبوس توی کانال گوشم می گوید: این زن دروغ می گوید، به روشنی واضح است. می پرم هوا؛ خم می شوم؛ به اطراف نگاه می اندازم. هیچ کس نیست. او جانت را خواهد گرفت و بعد…
از پله ها بالا می روم؛ از پله ها پایین می روم؛ هیچ کس اینجا نیست.
اثری است از دیوید میچل به ترجمه نادر قبله ای و چاپ انتشارات تندیس. این کتاب روایتی شگفت انگیز است از خانه ای عجیب و رمز آلود که ورود به آن با استقبالی گرم و تماشای فضایی دوست داشتنی صورت می گیرد، اما خروج از آن تقریبا غیر ممکن است. افسانه ای خواندنی، جادویی، سحر آمیز و غیر عادی از سرنوشت کسانی که پایشان به خانه اسلید کشیده می شود، به ماندن در آن ترغیب می شوند و ناگهان زمانی که از حقیقت آگاه می گردند در می یابند هرگز امکان خروج از آن برایشان وجود ندارد. خانه اسلید روایت کننده حوادثی است که از سال 1970 تاکنون به وقوع می پیوندد.