فصل استخوان جلد اول
سال 2059. بسياري از شهرهاي بزرگ جهان تحت تسلط نيرويي امنيتي است به نام «قلمه». پِيج ماهوني در دنياي زيرزمينيِ خلافکارهاي «لندن قلمه» کار ميکند و عضوي از دار و دستهي «هفت مُهر آخرالزمان» است. کارش اما حتا با معيارِ خلافکارها هم غريب است: گردآوري اطلاعات از طريق رخنه در ذهنِ ديگران. پيج «رؤيانورد» است، يعني ردهي کمياب و خاصي از «روشنبينان»؛ اما روشنبينان در دنياي تحتِ فرمانِ قلمه بزرگترين مجرمان هستند. چون هر نوع فعاليت مرتبط با روح و ماوراء در دنياي قلمه قدغن است.
اما وقتي پيج را دستگير ميکنند، متوجه ميشود قدرتي در پشت پرده وجود دارد بسيار پليدتر و عظيمتر از قلمه. روشنبينها را به زنداني ميبرند که خودش شهري مستقل است: شهر آکسفورد که دو قرن پيش از روي نقشهها محو کردند و الان در اختيار نژادي قدرتمند و فراطبيعي است به نام «رِفائيم». روشنبينها ارزشِ زيادي براي رفائيم دارند؛ اما تنها در مقام سرباز و کارگر.
سال 2059. بسياري از شهرهاي بزرگ جهان تحت تسلط نيرويي امنيتي است به نام «قلمه». پِيج ماهوني در دنياي زيرزمينيِ خلافکارهاي «لندن قلمه» کار ميکند و عضوي از دار و دستهي «هفت مُهر آخرالزمان» است. کارش اما حتا با معيارِ خلافکارها هم غريب است: گردآوري اطلاعات از طريق رخنه در ذهنِ ديگران. پيج «رؤيانورد» است، يعني ردهي کمياب و خاصي از «روشنبينان»؛ اما روشنبينان در دنياي تحتِ فرمانِ قلمه بزرگترين مجرمان هستند. چون هر نوع فعاليت مرتبط با روح و ماوراء در دنياي قلمه قدغن است.
اما وقتي پيج را دستگير ميکنند، متوجه ميشود قدرتي در پشت پرده وجود دارد بسيار پليدتر و عظيمتر از قلمه. روشنبينها را به زنداني ميبرند که خودش شهري مستقل است: شهر آکسفورد که دو قرن پيش از روي نقشهها محو کردند و الان در اختيار نژادي قدرتمند و فراطبيعي است به نام «رِفائيم». روشنبينها ارزشِ زيادي براي رفائيم دارند؛ اما تنها در مقام سرباز و کارگر.