«مارپیچ آتشین» ماجرای ایزد آپولو، ایزد خورشید، موسیقی، شعر، و کمانداری است که پدرش، زئوس او را به زمین تبعید کرده، و به عنوان تنبیه به نوجوانی دست و پا چلفتی و خپل به نام لِستر تبدیل شده است. حالا تنها راه بازگشت آپولو به کوه المپ و ثابت کردن خود به پدرش، و برگرداندن جایگاه حقیقی خود این است که چند پیشگو را از دست نیروهای تاریکی آزاد کند. بعد از موفقیت در اردوگاه دورگهها و نجات نیمهایزدان از شر امپراتوران خونخوار روم در آمریکای شمالی، حالا او باید به همراه دوستانش به آمریکای جنوبی برود. لِستر به همراه مِگ مککافری و دوست نیمهانسان-نیمهبز خود، «گرُوِر آندروود» به هزارتوی مخوفی پا میگذارد تا به دنبال پیشگوی اریتره بگردد و او را نجات دهد؛ پیشگویی که به زبان معما صحبت میکند...
مجموعه آزمون های آپولو (کتاب سوم هزاری آتشین قسمت دوم)
خشم رب النوع پدر،آپولوی نیمه خدا را از جایگاه رفیع کوهساران المپ فرو می کشد و او را تبدیل به نوجوانی انسان گونه و میرا به نام پاپادوپولوس می کند. آپولو درآرزوی بازگشت به جایگاه خدایگانی اش باید پنج پیشگو را که توسط نیروهای شیطانی به اسارت گرفته شده اند،آزاد گرداند و اکنون آپولوی محروم از نیروهای خدایگانی باید به یاری نیمه خدایی لجباز به نام مگ مک کافری تکیه کند که هر دم سازی دیگر می زند و سرانجام موفق می شود دو پیشگو را از اردوگاه دورگه ها وایندیاناپلیس آزاد کند،اما در این هنگام است که در می یابد اردوگاه ژوپیتر در معرض خطر حمله امپراتوری است و اکنون آن جوان بی تجربه که روزگاری رب النوعی مقتدر بود،در هزار تویی گرفتار می شود که گذر از هر خان آن ماجرایی بس شور انگیز و هیجان آور دارد که خواننده در لحظه لحظه حادثه بوی سانحه را با قامتی نیم خیز حس می کند.