تا كجا براى انتقام مرگ پدرت پیش خواهى رفت؟ در مقابل كسانى كه شهرت را تسخیر كرده و مىخواهند هرآنچه را دوست دارى از تو بگیرند چه مىتوانى
بكنى؟ دیوید چارلستون سوداى انتقام پدرش را در سر دارد. او تا كجا مىتواند به مقصودش نزدیك شود و تا چه اندازه مىتواند براى متوقف كردن استیلهارت پیش برود؟
ناجیان همان كارى را مىكنند كه دیوید انجام آن را در سر مىپروراند. گروهى مخفى كه بر علیه اپیكها فعال هستند و تلاش مىكنند آنان را از بین برده و عدالت را در شهر برقرار كنند. بطور اتفاقى دیوید با آنان همراه مىشود و ناجیان هم درمىیابند به وجود او احتیاج دارند.
آیا دیوید چارلستون در كنار گروه ناجیان مىتواند بر استیلهارت فائق آمده و شهر را از دست او و همراهانش آزاد كند...
نگهبان باد
اهریمن می خواهد جهان ما را نابود کند. ما باید جهان را از نابودی نجات بدهیم.
ای کاش اولین بار که این حرف را شنیدم، می دانستم که واقعا چه معنایی دارد. ولی بعضی حرف ها گمراه کننده هستند، مثلا اولش فقط به قهرمان داستان می گویند «تو می توانی جهان را نجات بدهی»، دیگر نمی گویند که برای این کار چه رنج ها که باید ببینی و چه خون ها که ریخته خواهد شد. اما نه من قهرمانم نه این داستان نجات جهان است. به گمانم حالا پیش خودتان می گویید که پس نقش من چیست و اگر قرار بوده جهان را نجات بدهم چرا این کار را نکرده ام. شاید حق با شما باشد. شاید من کوتاهی کرده باشم. یا شاید هم، فقط شاید هم، ماجرا پیچیده تر از آن باشد که شما فکر می کنید. پس قبل از این که درباره من قضاوت کنید، و حتما این کار را خواهید کرد، به داستان من گوش کنید.