تا كجا براى انتقام مرگ پدرت پیش خواهى رفت؟ در مقابل كسانى كه شهرت را تسخیر كرده و مىخواهند هرآنچه را دوست دارى از تو بگیرند چه مىتوانى
بكنى؟ دیوید چارلستون سوداى انتقام پدرش را در سر دارد. او تا كجا مىتواند به مقصودش نزدیك شود و تا چه اندازه مىتواند براى متوقف كردن استیلهارت پیش برود؟
ناجیان همان كارى را مىكنند كه دیوید انجام آن را در سر مىپروراند. گروهى مخفى كه بر علیه اپیكها فعال هستند و تلاش مىكنند آنان را از بین برده و عدالت را در شهر برقرار كنند. بطور اتفاقى دیوید با آنان همراه مىشود و ناجیان هم درمىیابند به وجود او احتیاج دارند.
آیا دیوید چارلستون در كنار گروه ناجیان مىتواند بر استیلهارت فائق آمده و شهر را از دست او و همراهانش آزاد كند...
هفت گانه کلیدهای پادشاهی (کتاب اول آقای دوشنبه)
اولین روز نیمسال تحصیلى در مدرسه جدید آرتور پنهالیگون قرار بود آخرین روز عمرش باشد، اما به جاى مردن از حملهى آسم، كلیدى به دستش مىرسد و به سرزمین دیگرى كشانده مىشود كه موجودات انسان مانندى به نام روزهاى فردا آن را اداره مىكنند. آقاى دوشنبه، یكى از روزهاى فردا، موجودات سگ ـ چهرهاى را به سراغ آرتور مىفرستد تا كلید را پس بگیرند. آقاى دوشنبه براى به دست آوردن كلید دست به هركارى مىزند و حتى طاعونى را گریبانگیر زمین میكند كه هركسى را كه به آن مبتلا مىشود مىكشد. تنها شانس آرتور براى نجات افراد خانواده و سایر مردم این است كه از طریق خانه مرموزى در شهر كه ظاهراً كسى جز او قادر به دیدن آن نیست، وارد آن سرزمین ناشناخته شود. و براى یافتن علاج بیمارى تلاش كند. اما بهنظر مىرسد كه سرنوشت آرتور با سرنوشت ساكنان آن خانه گره خورده است و او چارهاى ندارد جز این كه براى نجات دنیاى خود تن به مبارزه دهد.