«مارپیچ آتشین» ماجرای ایزد آپولو، ایزد خورشید، موسیقی، شعر، و کمانداری است که پدرش، زئوس او را به زمین تبعید کرده، و به عنوان تنبیه به نوجوانی دست و پا چلفتی و خپل به نام لِستر تبدیل شده است. حالا تنها راه بازگشت آپولو به کوه المپ و ثابت کردن خود به پدرش، و برگرداندن جایگاه حقیقی خود این است که چند پیشگو را از دست نیروهای تاریکی آزاد کند. بعد از موفقیت در اردوگاه دورگهها و نجات نیمهایزدان از شر امپراتوران خونخوار روم در آمریکای شمالی، حالا او باید به همراه دوستانش به آمریکای جنوبی برود. لِستر به همراه مِگ مککافری و دوست نیمهانسان-نیمهبز خود، «گرُوِر آندروود» به هزارتوی مخوفی پا میگذارد تا به دنبال پیشگوی اریتره بگردد و او را نجات دهد؛ پیشگویی که به زبان معما صحبت میکند...
پنج گانه پرسی جکسون 1 (دزد آذرخش)
پرسى جكسون براى چندمینبار در آستانهى اخراج از یك مدرسهى شبانهروزى است و این كمترین مشكل اوست. در همین زمان هیولاهاى اساطیرى و خدایان كوه المپوس از میان صفحات كتابهاى درسى اساطیر یونانِ پرسى جكسون بیرون آمده و به زندگى واقعى او گام نهادهاند. و بدتر آنكه، او موجب عصبانیت برخى از آنها نیز شده است. آذرخش آذرخش زئوس كه نماد قدرت اوست به سرقت رفته و مظنون اصلى، پرسى است. پرسى و دوستانش تنها ده روز براى یافتن و بازگرداندن آذرخش زئوس فرصت دارند تا شاید از این طریق صلح و آرامش را به ساكنان كوه المپوس كه در شرف جنگى قریبالوقوع است، بازگردانند. اما براى موفیقت در این جست و جو، پرسى به غیر از یافتن سارق حقیقى باید با مسائل بیشترى دست و پنجه نرم كند.