ماجراهای گرگ در چله تابستان! اين كتاب ماجراهای گرگ هفلی و داداش بزرگه است! بخوانيد و قاه قاه بخنديد!
اسرار کلاغ قلعه 6 (الماس و طالع نحس)
کتاب اسرار کلاغ قلعه 6 (الماس و طالع نحس) به نویسندگی مارکوس سجویک توسط انتشارات ایران بان منتشر شده است.
سایر کتاب های همین ناشر
اگر عاشق انجام تکالیف مدرسه هستید و به موقع و تمام و کمال آنها را انجام می دهید، این کتاب را نخوانید. اما اگر تکالیف مدرسه حالتان را به هم می زند، این کتاب دردتان است.
این کتاب را بخوانید تا حقیقت های مهمی را درباره انجام تکالیف متوجه بشوید، مانند:
مشت و لگد انداختن، انجام تکالیف را آسان تر نمی کند.
حیوانات خانگی مشق کسی را نمی خورند، به خصوص پروژه علوم را.
همچنین مهارت های با ارزشی درباره انجام تکالیف یاد می گیرید، مانند:
چطور برای انجام تکالیف برنامه ریزی کنید.
چطور برای انجام تکالیف کمک بگیرید.
چطور استفاده از وسایل الکترونیکی را برنامه ریزی کنید و مانع آرتروز گردن و تیک های عصبی بشوید.
کتاب صد در صد پسرانه (همه چیز درباره ی تو) با پاسخ به سوالهایت به تو کمک میکند بهتر از خودت مراقبت کنی؛ از رشد موها گرفته تا تغذیهی سالم، بوی نامطبوع بدن تا اصلاح کردن و هر چیزی که دربارهی بلوغ است. کتابی کامل برای کمک به تو تا دربارهی تغییراتی که در بدنت اتفاق میافتد، بیشتر بدانی.
اثری است از ترور رومین به ترجمۀ ژاله نوینی، تصویرگری استیو مارک و چاپ انتشارات ایران بان. کتاب حاضر با موضوع مهم زورگویی، به ارائه ی روش های واقعی و امتحان شده برای مقابله با زورگویی می پردازد و به کودکان کمک خواهد کرد که در مقابل زورگویی ضد ضربه شوند و از این طریق احساس خوبی دربارۀ خود داشته باشند و بیشتر خوش بگذرانند.
این کتاب شامل نکاتی دربارهی مهمانی رفتن و مهمانی گرفتن همراه با ایدههای بسیاری برای بازی در مهمانی، رفع بیحوصلگی و هدیههای دستسازی است که به مهمانی میبرید. پس بیایید مهمانی بگیریم.
این کتاب به شما یاد می دهد که چطور در برابر دعوا، شایعه پراکنی، حسادت، رقابت، ته قلب، غیبت و نادیده گرفته شدن ها ایستادگی کنید.
مجموعه کتاب های علمی
بدنت را کشف کن
با نقاشی های زیبا و متن دوستانه اش به تو کمک می کند تا به حقایق جالب و جذابی درباره ی استخوان ها، مغز، دندان ها، دهان، چشم ها، بینی، خون، دست ها و پاها، حتی پی پی و باد شکمت برسی.
شهر اشباح (کاسیدی بلیک دختر تسخیر شده کتاب اول)
تقریبا به پایین قبر رسیده بودم که کفشم از پایم درآمد. خاک مانند باران از دیوارههای قبر پایین ریخت.
نفسم را در سینه حبس کردم، و به راهم به پایین ادامه دادم. روی تابوت فرود آمدم. در تابوت را باز کردم و بعد خلاف تمام اعتقاداتم خزیدم داخل تابوت.