هرى پاتر و شاهزادهى دورگه، با آغاز ششمین سال تحصیلى هرى در مدرسهى علوم و فنون جادوگرى هاگوارتز شروع میشود. آلبوس دامبلدور، مدیر مدرسه، براى هرى كلاسهاى خصوصى ترتیب میدهد و در ضمن این كلاسها او را با گذشته ى لرد ولدمورت و افكار و آرزوهاى او آشنا میكند. و راز جاودانگى او را بر ملا میکند. هرى كه بر طبق یك پیشگویى، كسى است كه باید لرد ولدمورت این جادوگر قدرتمند و جنایت پیشه را از بین ببرد با آلبوس دامبلدور همراه میشود تا به كمك هم اقدامات ولدمورت براى جاودانگیش را خنثى كند و او بار دیگر موجودى فانى و میرا شود. اما در این میان ماجراهاى پیش بینى نشدهاى رخ میدهد كه باعث میشود هرى در این راه خطرناك تنها بماند
ایکه باگ
روزي روزگاري کشور کوچک و ثروتمندي به نام کورنوکوپيا، تمام ثروت و شهرتش را مديون انواع غذاهاي بينظير و شيرينيهاي لطيف و خوشطعمش بود اما حتي در اين کشور شاد و خوشبخت نيز سايهي هيولايي سنگيني ميکرد. در افسانهها آمده بود که موجود ترسناکي به نام ايکهباگ در مارشلند، واقع در دورترين نقطهي شمالي کشور، زندگي ميکند. عدهاي ميگفتند آتشيننفس است، نيش زهرآگين دارد و غرشکنان گوسفندان و بچههاي گمشده را با خود ميبرد. برخي نيز ميگفتند افسانهاي بيش نيست. اما وقتي اين افسانه به واقعيت پيوست و هراس و وحشت سراسر کشور را فراگرفت، چند نوجوان براي کشف معماي اين هيولا سفر پرخطري را آغاز کردند و ...
روزي روزگاري کشور کوچک و ثروتمندي به نام کورنوکوپيا، تمام ثروت و شهرتش را مديون انواع غذاهاي بينظير و شيرينيهاي لطيف و خوشطعمش بود اما حتي در اين کشور شاد و خوشبخت نيز سايهي هيولايي سنگيني ميکرد. در افسانهها آمده بود که موجود ترسناکي به نام ايکهباگ در مارشلند، واقع در دورترين نقطهي شمالي کشور، زندگي ميکند. عدهاي ميگفتند آتشيننفس است، نيش زهرآگين دارد و غرشکنان گوسفندان و بچههاي گمشده را با خود ميبرد. برخي نيز ميگفتند افسانهاي بيش نيست. اما وقتي اين افسانه به واقعيت پيوست و هراس و وحشت سراسر کشور را فراگرفت، چند نوجوان براي کشف معماي اين هيولا سفر پرخطري را آغاز کردند و ...