ماه نوش و صورتک های آسمانی 2 (ترانه های توکانا)
پیرزن درِ قابلمه را برداشت. در کاسهای که از یک جمجمه ساخته شده بود، چند ملاقه آش کشید و با یک کاسه ترشی جلوی ماهنوش گذاشت و گفت: «آشِجلبک پختم. هوم! چه بویی داره! این هم ترشی بچهموشه. خودم درستش کردم! ترد و رسیده است!» و ادامه داد: «بخور تا یهکم جون بگیری! نگاش کن! یهذره گوشت به تنش نیست.»خودش هم آش کشید و ملچ و مولوچ کُنان آن را خورد. تقویمش را نگاه کرد و گفت: «امروز سهشنبه است؟ باید به تلههام سر بزنم. خیلیوقته هیچچیز درستوحسابی گیر من و جوجو نیومده! آشِجلبک خیلی به مزاجم نمیساز...
یک کوه بیبرگشت، یک قوچ طلایی لجباز، یک خارپشت نقرهای شکمو و پرحرف، سرزمینهای ناشناخته با کوههای چشموگوشدار و خرگوشهای آبی. ماهنوش دختر نهسالهی نابینا هنوز نمیداند که او را دزدیدهاند یا گم شده؟
با ماهنوش و صورتکهای آسمانی نه تنها با تمام صورتهای فلکی آشنا می شوید و قصههای کهنی را که دربارهشان گفته شده، میخوانید، بلکه داستانی میخوانید سراسر رنگ و بو سرشار از شکوه زندگی. قصهی دخترک نابینایی که به آسمان میرود تا اهالی عجیب و غریب آنجا را از بلایی که گریبانشان را گرفته، نجات دهد.