وقتی گرگ هفلی و خانوادهاش وارد جادهی اصلی میشوند تا سفرشان را برای پیکنیک خارج از شهر آغاز کنند، حاضر و آماده هستند تا حسابی خوش بگذرانند؛ اما نقشههایشان بدجوری نقشبرآب میشود و از پارکی کاروانی سردرمیآورند که اصلا حالوهوای بهشتی تابستانی را ندارد. اوضاع زمانی برای خانوادهی هفلی بدتر میشود که سقف آسمان سوراخ میشود و بارانی شدید میبارد.
چطور مثل استیو جابز فکرکنیم
یکی از کاربران توییتر به طور خلاصه بیان کرد که چطور دنیا با سه سیب تعریف شده است: «یک سیب که حوا خورد، سیبی که به روی سر نیوتون افتاد و سیبی که استیو ساخت.» بینظیرترین تجلیل برای استیو جابز این بود که میلیونها مردمی که حتی هرگز با او تماسی هم نداشتند، احساس پیوندی واقعی با او میکردند. همهی آنها عضو تیم جابز بودند با تفاوتهای اندکی که ناشی از آنچه او ارائه میداد. برای برخی از طرفدارانش او کاملا یک نابغه بود: یک مخترع، یک مبتکر، یک بدعتگذار، یک دوراندیش و برای سایرین یک الهام بخش بود و حالا ما می خوایم بدونیم که چطور مثل استیو جابز فکرکنیم.