وقتی گرگ هفلی و خانوادهاش وارد جادهی اصلی میشوند تا سفرشان را برای پیکنیک خارج از شهر آغاز کنند، حاضر و آماده هستند تا حسابی خوش بگذرانند؛ اما نقشههایشان بدجوری نقشبرآب میشود و از پارکی کاروانی سردرمیآورند که اصلا حالوهوای بهشتی تابستانی را ندارد. اوضاع زمانی برای خانوادهی هفلی بدتر میشود که سقف آسمان سوراخ میشود و بارانی شدید میبارد.
چطور مثل انیشتن فکر کنیم
واژه «نابغه» بیش از هر کس دیگری در جهان در مورد اینشتین به کار برده شده که صد البته شایسته اوست. در واقع، این واژه آنقدر به او نسبت داده شده که اکثرا وقتی این کلمه را به کار می بریم، بلافاصله به یاد اینشتین می افتیم. چرا؟ چون شاید بتوان به صورتی کاملا منطقی گفت که هیچ شخصیتی در تاریخ علم به اندازه او برازنده چنین صفت و خصلتی نبوده است. اما هدف کتاب این است که نشان دهد او می خواست با تئوری هایش چه کار کند. این کتاب می خواهند تناقض های درونی شخصیت اینشتین را برملا سازد و به برخی از جنبه های کلیدی این شخصیت که در تمام دنیا مورد توجه قرار گرفته است، نگاهی بیاندازد.