در اولین روز زندگی ام در قصر، ملکه، نجار ماهری استخدام کرد و او برایم جعبه ای به عنوان اتاق خواب ساخت. جای فوق العاده ای بود که یک در و تعدادی پنجره داشت. به علاوه ی چند صندلی و دست شویی. سقف اتاقم با لولا باز و بسته می شد. گلامدالکلیچ هرروز برای مرتب کردن رختخوابم سقف را بلند می کرد و شب ها من را در تختم می خوابانید. دریچه کوچکی هم در سقف بود که می توانستم بازش کنم و هوای تازه بخورم.
یک حلقه ی فلزی به جای دستگیره در بالای جعبه بود تا گلامدالکلیچ به راحتی بتواند آن را حمل کند. سرتاسر اتاقم با روکش نرمی پوشانده شده بود تا اگر موقع جابه جایی افتادم، صدمه نبینم.