وایستا عقب آدمیزاد! مثل اینکه نمیدونی با کی طرفی!
آرتمیس فاولِ دوازده ساله، یک تبهکار نابغه است. اما حتی او هم پیشبینی نمی کند که با گروگان گرفتن یک جن، خودش را درگیر چه جنگی میکند؛ چون این جن، سروان هالیشورت از واحد نیروی ویژهی پلیس در سرزمین جنهاست. جنهای این رمان، از آنهایی نیستند که وقت خواب در افسانهها خواندهایم. اینها مسلح و خطرناکاند.
آرتمیس خیال میکند از تمام قوانین جنها اطلاع دارد و آنها مثل موم در مشت او گرفتارند. اما جنها ناگهان برخلاف قوانین خود عمل میکنند و درگیری بالا میگیرد…