در پنجمین قسمت از سری کتاب های جک ریچر که در سال 2001 منتشر شد، او این بار در گرمای آتشین تگزاس درگیر یک ماجراجویی خطرناک دیگر می شود. ریچر درحالی که مثل همیشه با پای پیاده در جاده ها سرگردان است، در یکی از جاده های سوزان تگزاس با زنی به نام کارمن گریر برخورد می کند و آن زن برای پیشبرد نقشه ی رهایی از دست شوهرش که همیشه او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد ریچر را باوجود مقاومت ها و مخالفت های اولیه ترغیب کرده و به مزرعه ای دورافتاده در بخش «اکو» می کشاند:
برجیس را بخر !
کودکی ده ساله بودم. عاشق کتاب خواندن، مخصوصا کتاب های علمی و کتاب های ستاره شناسی. در کتابخانه ی محلمان عضو شدم که پر از این جور کتاب ها بود. کتابی به امانت گرفتم و به خانه آمدم. کتابی به نام «انسان در فضا» نوشته ی آیزاک آسیموف. آن نخستین کتابی بود که از آیزاک می خواندم. چقدر روان و لذت بخش بود. عصر همان روز مادرم پرسید: «این کتاب رو می خونی، چیزی هم می فهمی؟» با غرور گفتم: «پس چی که می فهمم! تمومش هم کردم!» جادوی آیزاک آسیموف اثر کرد.
کودکی ده ساله بودم. عاشق کتاب خواندن، مخصوصا کتاب های علمی و کتاب های ستاره شناسی. در کتابخانه ی محلمان عضو شدم که پر از این جور کتاب ها بود. کتابی به امانت گرفتم و به خانه آمدم. کتابی به نام «انسان در فضا» نوشته ی آیزاک آسیموف. آن نخستین کتابی بود که از آیزاک می خواندم. چقدر روان و لذت بخش بود. عصر همان روز مادرم پرسید: «این کتاب رو می خونی، چیزی هم می فهمی؟» با غرور گفتم: «پس چی که می فهمم! تمومش هم کردم!» جادوی آیزاک آسیموف اثر کرد. از آن روز، تاکنون بیش از 25سال گذشته و من عملا در تمام این مدت با کتابهای آیزاک زندگی کرده ام و حساب چیزهایی که از او آموخته ام، از دستم در رفته است. هنوز که هنوز است، اولویت اولم برای کتاب خریدن و کتاب خواندن آیزاک آسیموف است و اگر کتابی از او ببینم که در کتابخانه ام نباشد، برای خریدن آن حتی یک لحظه هم تردید نخواهم کرد.