فصل طوفانها هشتمين و آخرين رمان از مجموعهي پرطرفدار حماسهي ويچر است. داستان اين بار بيش از پيش بر شخصيت گرالت ريويايي متمرکز ميباشد، و طيف گستردهاي از جنبههاي شخصيتي او را به تصوير ميکشد.
ویچر کتاب دوم (شمشیر سرنوشت)
وقتی فهمیدم… وقتی شنیدم جسکیر تو رو خونین و مالین کنار ساحل می کشیده، مثل یه دیوونه از خونه بیرون زدم. حسابی شوکه شده بودم و حتی جلوی پاهام رو نمی دیدم. ولی بعدش… می دونی با خودم چی فکر کردم؟ فکر کردم این یه جادو بوده که تو مخفیانه روی من اجرا کردی تا من رو این طور مسحور اون گردنبند گرگی و اون چشم های شرورت بکنی. این چیزی بود که با خودم فکر کردم، اما این باعث نشد وایسم، چون فهمیدم که من این رو دوست دارم و می خوام که تسلیم جادوی تو بشم، اما واقعیت ترسناک تر از اینه. واقعیت اینه که تو…
این مجموعه به عنوان مقدمه ای برای ورود به جلدهای بعدی که شامل داستان هایی بلند هستند می باشد. ویچرها موجوداتی جنگجو، دلاور و پرقدرت هستند که به مبارزه با هیولاها و موجودات قدرتمندی می روند که هر کسی از پس آن ها برنمی آید، گرالت یکی از آن هاست، مرد شمشیر زنی که این بار با موجودی شگفت انگیز رو به رو می شود، موجودی که او را به چالش می کشد و مرگ را در مقابل چشمانش مجسم می کند…