همه ی ما دانشمندان معروفی چون «زکریای رازی، جابربن حیان، محمد خوارزمی و ابونصر فارابی» را کم یا زیاد می شناسیم، اما شاید حتی نامی از «حُنین بن اسحاق، زکریای طیفوری و بوزجانی» نشنیده باشیم؛ درحالی که این دانشوران و دانشمندان، تأثیر ماندگار و جریان سازی در رشد علم جهان داشته اند. از این رو، کتاب «100 دانشمند ایران و اسلام» در شناخت این دانشمندان به ما کمک می کند.
هر صفحه از این کتاب به معرفی یکی از این دانشمندان می پردازد و تنها چند دانشمند برجسته، بیش از یک صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده اند. البته در نگاه نخست درمی یابیم که معرفی دانشمندان و فرهیختگان در یک صفحه، نه تنها شدنی نیست؛ بلکه نیاز اساسی مخاطبان نوجوان را پاسخ نمی دهد. در واقع مؤلف ـ هوشمندانه ـ با نوشتن چنین کتابی عطش دانستن را در مخاطبان تحریک می کند تا آن ها همچون فرد تشنه ای که طعم گوارای آب را چشیده اند، به دنبال سرچشمه بگردند.
هزار و یک افسانه 5 (سرزمین پریان)
كتاب هزار و یک افسانه 5 اثري است به روايت محمدرضا شمس با تصويرگري رودابه خائف و چاپ انتشارات محراب قلم.
در این کتاب افسانه ها و قصه ي عاميانه و پندآموز به نام هاي: برج جن ها، حاكم كور، مراد چوپان، وفاي زن، شاگرد آهنگر، بي بي گل، وزيري كه ديو بود و… كه نسل به نسل در ميان مردم چرخيده و ماندگار شده اند، توسط محمدرضا شمس گردآوري شده، شكل و ساختاري امروزي يافته و متناسب با فهم و درك كودكان و نوجوانان به نگارش درآمده اند.
جبار خان، ارباب ده بالا، مهمان منصور خان ارباب ده پایین شد. منصورخان مطرب آبادی را خواست. مطرب ساز قشنگی نواخت. منصور خان که خوشش آمده بود به او گفت: «سر خرمن که شد، بیا تا بهت یه خروار گندم بدم.»
مطرب خوش حال شد و تا موقع خرمن روزشماری کرد. رفته رفته موقع خرمن رسید و منصور خان برای برداشت محصول به آبادی رفت. مطرب با خوش حالی پیش او رفت و سلام کرد و گفت: «ارباب! من همون مطربی ام که وعده دادین سر خرمن یه خروار گندم بهم بدین.»
منصور خان دستی به سبیل کلفتش کشید و گفت : «عمو جون، تو یه چیزی زدی من خوشم اومد، منم یه چیزی گفتم تو خوشت بیاد!»