درباره کتاب ماجراهای فسقلی 1-در مزرعه : بخشی از کتاب- رفته بودن به مزرعه- فسقلی با مامان و بابا- فسقلی شیطون بلا- نگاه می کرد به حیوونا- گفت به خودش فسقلی جون- امروز می شم مزرعه دار- می رم کنار حیوونا- منم می شم مشغول کار- اومد میمون مزرعه- رسید به مرغ و خروسا- گفتن به ما دونه بده- گرسنه ایم جون شما و...
....یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود جز خدای مهربون دیگه هیچ کسی نبود اون زمون های قدیم توی شهری باصفا تاجری خونه ای داشت جایی خوش آب و هوا.....