دلستان روستایی است در پای «بلندگوه». خاک خوبی دارد. بیشتر مردم دلستان یا کوزه گرند یا کوزه فروش. بعضی از کوزه های ساخت دلستان، سال هاست که در دورترین جاهای دنیا، دست به دست می شود و هنوز مشتری دارد. پشت بلند کوه روستایی است به نام گلستان.
قصه های شیرین دلستان و گلستان 1 (خطری برای جمال)
جمال از صبح برای خریدن دستهگل مراسم عقدش به گلستان رفته و هنوز برنگشته است. تاریکی شب دلستان را در خود گرفته و صدای روزهی گرگها از دور به گوش میرسد. گلپسند پشت پنجره ایستاده و با چشمانی نگران کوچه را میپاید؛ هیچ خبری از جمال نیست…
مجموعهی پنج جلدی قصههای شیرین دلستان و گلستان، دنیایی سراسر ماجرا و حادثه و روایتهایی شگفتانگیز از زندگی مردم دو روستاست: یکی در دامنهی شمالی کوه و دیگری در دامنهی جنوبی.
قصه های شیرین دلستان و گلستان 1 (خطری برای جمال) : جمال از صبح برای خریدن دستهگل مراسم عقدش به گلستان رفته و هنوز برنگشته است. تاریکی شب دلستان را در خود گرفته و صدای روزهی گرگها از دور به گوش میرسد. گلپسند پشت پنجره ایستاده و با چشمانی نگران کوچه را میپاید؛ هیچ خبری از جمال نیست…