در بخشی از کتاب قهرمان من (آقا محسن) میخوانیم:
دنبال خانه ی اجاره ای می گشت. با دوستش خانه های زیادی را دیدند، اما هر خانه ای را به بهانه ای قبول نمی کرد. هرچه دوستش توضیح می داد که این خانه مشکلی ندارد و دلیل تو منطقی نیست، باز هم نمی پذیرفت.
از همان کودکی از بیکاری متنفر بود.
یا درس می خواند، یا ورزش می کرد یا مشغول کار و عبادت بود.
به اندازهی مورد نیاز هم استراحت و تفریح داشت.
قهرمان من (داداش ابراهیم)
از همان کودکی از بیکاری متنفر بود.
یا درس می خواند، یا ورزش می کرد یا مشغول کار و عبادت بود.
به اندازهی مورد نیاز هم استراحت و تفریح داشت.
ابراهیم هادی در کنار درس، ورزش و کار، هوای اطرافیانش را هم داشت.
اگر در کنارش آدم فقیری زندگی می کرد، به او کمک می کرد.
اگر انسان نیازمندی را میدید بی تفاوت از کنارش نمی گذشت.
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم