در پنجمین قسمت از سری کتاب های جک ریچر که در سال 2001 منتشر شد، او این بار در گرمای آتشین تگزاس درگیر یک ماجراجویی خطرناک دیگر می شود. ریچر درحالی که مثل همیشه با پای پیاده در جاده ها سرگردان است، در یکی از جاده های سوزان تگزاس با زنی به نام کارمن گریر برخورد می کند و آن زن برای پیشبرد نقشه ی رهایی از دست شوهرش که همیشه او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد ریچر را باوجود مقاومت ها و مخالفت های اولیه ترغیب کرده و به مزرعه ای دورافتاده در بخش «اکو» می کشاند:
کتاب های جک ریچر (سوء قصد)
ريچر با خودش فكر كرد كه اين يك دام است و يك دفعه چرخيد. هيچ چيز آنجا نبود. هيچ جا چيزي نبود. فقط نماي شهر بي حركت و سرد و بي تفاوت ديده مي شد. پنجره ها را براي يافتن جنبشي چك كرد. دنبال برق زدن آفتاب روي شيشه گشت. چيزي نديد. به ماشين هاي توي خيابان ها نگاه كرد.
ريچر با خودش فكر كرد كه اين يك دام است و يك دفعه چرخيد. هيچ چيز آنجا نبود. هيچ جا چيزي نبود. فقط نماي شهر بي حركت و سرد و بي تفاوت ديده مي شد. پنجره ها را براي يافتن جنبشي چك كرد. دنبال برق زدن آفتاب روي شيشه گشت. چيزي نديد. به ماشين هاي توي خيابان ها نگاه كرد. همه شان بي توجه بودند و با سرعت حركت مي كردند. هيچ كدام از سرعتشان نكاستند. برگشت و مرد ديوانه را ديد كه دو مأمور او را روي زمين نگه داشته بودند و دو تاي ديگر با اسلحه مراقبش بودند. سابربن فروليك را ديد كه سرعت گرفت و از سر نبش پيچيد. محكم در كنار جدول ترمز كرد و مأمورها آرمسترانگ را به داخل پياده رو بردند و روي صندلي عقب گذاشتند.