جنگل مکانی خطرناک برای هر موجودی است، مخصوصاً برای موجودی کوچک همچون موش. در گذشته، دنیای موشها از فرمانروایی ستمگرانهی راسوها در عذاب بود تا اینکه گروهی نجیب از موشهای جنگجو با راسوها جنگیدند. از آن زمان به بعد، موشبانها تمدن سرزمینشان را زنده و پررونق نگه میدارند. سالیانِ سال، این جامعهی دیدهوران، پیشگامان و محافظان دانش و مهارتشان را سینهبهسینه منتقل کردهاند.
اکنون سه تن از موشبانهای ماهر عازم شدهاند. مأموریتشان در ظاهر ساده است: باید موشی گمشده را بیاند، سوداگر غلاتی که هرگز به مقصدش نرسیده بود. اما با پیدا کردن سوداگر، به رازی شوکهکننده پی میبرند- رازی که خیانتی در آن نهفته است، رازی دزدیده شده و قدرتی در حال ظهور که تنها یک هدف دارد: نابودی موشبانها...
مجموعه سریر شیشه ای (جلد پنجم امپراطوری طوفان ها بخش دوم)
ایروان دهها سال برای این ماجرا نقشه کشیده و برنامهریزی کرده بود. شاید هم قرنها، حتی زمانی که در خواب بود تمام این نقشهها را در ذهن طراحی کرده بود و تنها چیزی که ایلین داشت، دستورات مبهم و گنگ از طرف خانوادهای سلطنتی و مرده برای متوقف کردن ایروان بود و تنها چند ماه کار فرصت داشت تا نیرویی برای ایستادگی در برابر او فراهم کند.
ایلین تردید داشت همزمان شدن لشگرکشی مایو و ناوگانش بهسمت ایلوی با دستور برانن برای رفتن او بهسمت باتلاق سنگ در جنوب غربی شبهجزیرهی ایلوی تصادفی باشد، یا حرکت نیروهای لعنتی موراث بهسمت خلیج اورو دقیقاً در سمت دیگر شبهجزیره!
ایروان دهها سال برای این ماجرا نقشه کشیده و برنامهریزی کرده بود. شاید هم قرنها، حتی زمانی که در خواب بود تمام این نقشهها را در ذهن طراحی کرده بود و تنها چیزی که ایلین داشت، دستورات مبهم و گنگ از طرف خانوادهای سلطنتی و مرده برای متوقف کردن ایروان بود و تنها چند ماه کار فرصت داشت تا نیرویی برای ایستادگی در برابر او فراهم کند.
ایلین تردید داشت همزمان شدن لشگرکشی مایو و ناوگانش بهسمت ایلوی با دستور برانن برای رفتن او بهسمت باتلاق سنگ در جنوب غربی شبهجزیرهی ایلوی تصادفی باشد، یا حرکت نیروهای لعنتی موراث بهسمت خلیج اورو دقیقاً در سمت دیگر شبهجزیره!