وقتی میمون می شوم 2 (کلاید و نمایشگاه حیوانات خانگی)
مادر گفت: «داری چیزی را قایم می کنی، کلودیا؟»
بعد او آهسته خواهرم را به طرفی هل داد و به عکس نگاه کرد و گفت: «این عکس دسته جمعی کلاس شماست، مگر نه؟»
کلودیا گفت: «بله.» او بازوی مادرم را گرفت و گفت: «اما بهتر است که شما آن را نبینید.»
مادر در حالی که به صفحه ی نمایش خیره شده بود، گفت: «چرا نه؟ عکس خوبی است. کلودیا، تو را در عکس می بینم. اما تو کجایی کلاید؟»
مشخصات
- نویسنده
- تیموتی رولاند
- مترجم
- امیرحسین میرزائیان
- قطع
- رقعی
- نوع جلد
- شومیز
- تعداد صفحات
- 96
از همین نویسنده
وقتی میمون می شوم 1 (کلاید و میمون طلایی)
احساس کردم با یک کامیون تصادف کرده ام.نقش بر زمین شدم و ستاره هایی را می دیدم که دور سرم می چرخند.نگاه کردم. او واقعا هم به اندازه ی یک کامیون بود.او خودش را از روی زمین جمع کرد و به اطراف نگاه کرد. با نگاهش دنبال چیزی می گشت.گفتم: «ببخشید.»نگهبان غرولندی کرد و به گشتن ادامه داد. احساس کردم چیزی به پشتم سیخونک می زند. خودم را کمی جا به جا کردم و دیدم که...
وقتی میمون می شوم 3 (کلاید و همسایه جدید)
من مرد را که جعبه را به داخل خانه می برد نگاه کردم و گفتم: «خیلی دلم می خواهد بدانم همسایه های جدیدمان چه کسانی هستند.» کلودیا گفت: «من هم همین طور.» گفتم: «شاید پسری داشته باشند که من بتوانم با او بازی کنم.» خواهرم گفت: «یا دختری داشته باشند که من بتوانم با او بازی کنم.» با لبخند گفتم: «یا میمونی داشته باشند که من با او بازی کنم.» کلودیا پشت چشمی نازک...
وقتی میمون می شوم 4 (کلاید و شبح مدرسه)
کلودیا پرسید: «خب، تو قرار است چه بشوی؟»من لباس را بالا گرفتم و فریاد زدم: «من هم قرار است… میمون بشوم!»کلودیا آهی کشید.مادر لبخندی زد و گفت: «کلاید، من این را برای تو خریدم زیرا می دانستم چقدر از میمون ها خوشت می آید!»گفتم: «ممنون، مادر!» و بعد به اتاقم دویدم تا لباسم را امتحان کنم.کلودیا هم به سرعت به دنبالم آمد. او یکی از آستین های لباس میمونی مرا...
وقتی میمون می شوم (مجموعه 4 جلدی قاب دار)
مادر گفت: «داری چیزی را قایم می کنی، کلودیا؟»بعد او آهسته خواهرم را به طرفی هل داد و به عکس نگاه کرد و گفت: «این عکس دسته جمعی کلاس شماست، مگر نه؟»کلودیا گفت: «بله.» او بازوی مادرم را گرفت و گفت: «اما بهتر است که شما آن را نبینید.»مادر در حالی که به صفحه ی نمایش خیره شده بود، گفت: «چرا نه؟ عکس خوبی است. کلودیا، تو را در عکس می بینم. اما تو کجایی کلاید؟»