من نوکر بابا نیستم
در روستایی بستهای پول از جیب پدری خسیس و سختگیر توی چاه مستراح میافتد. هیچکس حاضر نمیشود توی چاه برود. پدر تصمیم میگیرد یکی از بچههایش را با زور توی چاه بفرستد. بچهها مقاومت میکنند و کشمکش بالا میگیرد…
از همین نویسنده
امپراتور کلمات
سکوت این بار سنگین تر از همیشه آمد.نه ماهی از آب میپرید و نه کوسه ای پیدا بود.دریا از بغض بالا و پایین میشد و عرشه را سکوت فرا گرفته بود. هیچ صحبتی به خاطرشان نمی رسید تا این واقعیت تلخ را برای لحظه ای فراموش کنند.حتی من که با آرامش پشت میزم نشسته ام و سعی میکنم قصه را با شادی هرچه تمام پیش ببرم هیچ گفتگویی به نظرم نمیرسد که بین آنها برقرار کنم.سانی به...
چاچالک سرزمین توالت های طلا
علمای چاچالک اعتقاد دارند اگر کسی در خواب ببیند که گاوی در هوا پرواز میکند و مثل پرندهها آواز میخواند هم احتمال خوشبختی او وجود دارد و هم احتمال بدبختی او.بهتر است گاوِ توی توی خواب پرواز نکند و بدون این که نشخوار کند گوشهای ایستاده باشدو به افق خیره شده باشد.در چاچالک دیدن هر نوع خوابی، بهجز یک مورد، آزاد است. اگر کسی خواب ببیند که کدخدا شده است،...
هفت خوان و خرده ای
داوود، پسرکی روستایی است که دلش میخواهد مثل دوستش کهزاد، شجاع باشد. روزی با هم برای شکار به کوه میروند و شب، چشمهایی در تاریکی برق میزنند. هفتخوان و خردهای، مجموعهای است از داستانهای کوتاه و به هم پیوسته که در کنار هم، داستانی بلند را تشکیل میدهند.
سه سوت جادویی
وقتی ناراحتی فقط سه تا سوت بزن، همین! کار پدر و مادرم قاطی پاتی شده. پدر میخواهد زن بگیرد و مادر میخواهد زن یک مرد چاق و طاس شود. اما من که همیشه به قول مادربزرگم اشکم در مشکم بوده، حالا بعد از آشنایی با تاتاجلبکی، عین خیالم نیست. کافی است سه سوت جادویی بزنم.
شب به خیر فرمانده
فرمان حمله میدهم و با سربازهایم به دشمن حمله میکنیم. یک دفعه چند خمپاره منفجر میشود و مثل توی فیلمها، اتاق پر از دود میشود.تاریکی خیلی بد است ولی من از تاریکی نمیترسم. مگر نه مامان؟ صدای مامان از توی قاب عکس میگوید: تو هیچ وقت دروغ نمیگویی.
قصه های تصویری (غول و دوچرخه)
احمد اكبرپور در داستان غول و دوچرخه فرمان دوچرخهی داستانش را به دست قهرمان اصلی یا دختر كوچكش درسا میدهد تا آن را به هر جایی كه دلش میخواهد ببرند؛ از جنگل و زندان گرفته تا خانهی یك بچهغول… شاید به همین علت داستان بامزهی او پرهیجان و غیرمنتظره از آب در آمده؛ هم برای كوچولوها، هم برای بزرگترها و هم برای خود نویسنده