شاید بزرگ­ترها وانمود می­کنند که رابطه بهتری با شنیدن توصیه دارند، اما راست راستش این است که هیچ­کس دل خوشی از شنیدن توصیه ندارد؛ آن هم از زبان یک شخص مجهول­الهویه به نام «سلستن» اما سلستن...
شاید بزرگ­ترها وانمود می­کنند که رابطه بهتری با شنیدن توصیه دارند، اما راست راستش این است که هیچ­کس دل خوشی از شنیدن توصیه ندارد؛ آن هم از زبان یک شخص مجهول الهویه به نام «سلستن». اما سلستن در...
شاید بزرگ­ترها وانمود می­کنند که رابطه بهتری با شنیدن توصیه دارند، اما راست راستش این است که هیچ­کس دل خوشی از شنیدن توصیه ندارد؛ آن هم از زبان یک شخص مجهول الهویه به نام «سلستن». اما سلستن در...
شاید بزرگ­ترها وانمود می­کنند که رابطه بهتری با شنیدن توصیه دارند، اما راست راستش این است که هیچ­کس دل خوشی از شنیدن توصیه ندارد؛ آن هم از زبان یک شخص مجهول الهویه به نام «سلستن». اما سلستن در...
بِلا داشت با سگش قدم میزد که یکدفعه سگ غیبش زد. قضیه فقط این نبود. هرکسی میآمد تا به بلا کمک کند، او هم غیبش میزد. بلا فکر کرد خودش باید از ماجرا سر دربیاورد، اما…!«توی این کتاب چهخبر است؟» کتابی خلاقانه و بامزه...
تا وقتی رویاپردازی میکنید و در راه رسیدن به خواستهتان ثابتقدم هستید، غیرممکنها ناگهان برایتان ممکن میشود.دِوین آرزو داشت...
جید، دختری سختکوش است که تلاش میکند در دنیایی که انگار قصدش شکست دادن اوست، موفق شود. او میداند که باید از همهی فرصتهای پیش رویش استفاده کند. و همیشه همین کار را کرده است؛ جید هر روز سوار اتوبوس میشود و به...
«گریلاک» نام بیمارستان متروکیست که پیشتر محل نگهداری و درمان کودکان و نوجوانان روانی بوده است؛ اما پس از مرگ مرموز چند بیمار جوان، به مکانی تاریک و ترسناک تبدیل شد و در دل جنگل پوسید. نیل و بری طی سفری ماجراجویانه...
تیمی خرابکار 11 ساله خیال میکند بهترین کارگاه کل جهان است! اما راستش نیست! او تنبلترین و عجیبترین همکار را هم دارد: یک خرس قطبی به نام «گنده»! تیمی بنیانگذار، رئیس و مدیرعامل یک دفتر کارآگاهی است که اسم خودش را...
تیمی خرابکار ِ 11 ساله خیال میکند بهترین کارگاه کل جهان است! اما راستش نیست! او تنبلترین و عجیبترین همکار را هم دارد: یک خرس قطبی به نام «گنده»! تیمی بنیانگذار، رئیس و مدیر عامل یک دفتر کارآگاهی است که اسم خودش را...
جغدی از سمت شرق هوهو کرد و اوزی یاد هری پاتر و جغدش هدویگ افتاد. با تمام وجودش دوست داشت چیزی بیش از آن کسی که هست باشد... دوست داشت شبیه هری باشد.«اگه من یه آدم معمولیام... پس این اتفاقها واسهی چی...
برای پشیمانی دیر شده بود. اوضاعم از قبل بدتر شده بود، اولِ راه هم اسب داشتم و هم پول، اول اسبم را از دست دادم و بعد تمام پولم را. کلاهبردار جوانی که خودش را شکل پیرزنی سنتی درآورده بود، همهی پولم را از چنگم در آورده...
هنوز خیلی از زمان افتتاح قصرم نگذشته بود که یکی از پریهای زیبای دریایی عاشق من شد. معلوم است که محلش نگذاشتم. افکار دیگری در سرم چرخ میزد. میخواستم درسی حسابی به علاءالدین، بیتابر و الکاسنیبنسهلم بدهم. اما این...