کتاب «نانی نازنازو» جلد ۴ از سری «کتابهای فسقلیها» است که توسط انتشارات قدیانی برای گروه سنی ب یعنی ۶ تا ۹ سال طراحی و نوشته شدهاست. مجموعه کتابهای «فسقلیها» دربرگیرندهی ۴۵ جلد کتاب با موضوعات مختلفی همچون «فری...
"یک روز پدر ددی توی اتاق نشسته بود، در باز شد و ددی با قیافه مسخرهای وارد شد. یک ظرف خالی روی سرش بود، درست مثل یک کلاه. پدر آهی کشید و گفت: «باز هم که دستهگل به آبدادهای ددی! تو کی میخواهی درست شوی؟ اینقدر...
"مومو با دخترهای همسن خودش یک فرق داشت: اخمو بود و زود قهر میکرد. او بیشتر وقتها به بهانههای مختلف اخم میکرد، اخم میکرد، چون همهچیز آنطور که او میخواست نبود. اخم میکرد، چون اجازه نداشت قبل از شام شکلات...
"هانی از آن بچههایی بود که فکر میکنند خیلی باهوشند و همهچیز را میدانند. او یک روز به موزه رفت و با یک گروه بازدیدکننده، همراه شد. راهنمای موزه، گروه را راهنمایی میکرد. قسمتهای مختلف موزه را به آنها نشان میداد...
"بابی کارهای خطرناک را دوست داشت. از هر درختی بالا میرفت. در بازی اسکیت هم تندتر از بقیه میرفت. او روی یخ حرکتهای خطرناکی انجام میداد. دیگران به او نصیحت میکردند که: «بابی، احتیاط کن! این کارها خطرناک است!» اما...
اين مجموعه دربر گيرندهي سي جلد كتاب است كه شخصيت اصلي هر يك از آنها پسر يا دختركوچولويي است كه يك ويژگي يا عادتي منفي دارد. اين داستانها به گونهاي هستند كه خوانندهي خردسال از همان ابتدا، بدي رفتار شخصيت داستان را...
جودی یک دختر کوچولوی خیلی جدی بود. تکالیف مدرسه اش را جدی انجام میداد و شاگرد اول کلاس بود. حرکات ورزشیاش را جدی انجام میداد، سردسته تیم ورزشی مدرسه بود. او به طور جدی، تمبر هم جمع میکرد بنابراین صاحب یک مجموعه...
پدربزرگ مشغول ساختن یک کشتی بادبانی، با چوب کبریت بود. او با دیدن بیلی گفت: جلو نیا پسرم، چوب کبریت ها می ریزد. بعد هم به او یک بادکنک داد تا با آن سرگرم شود. بیلی بادکنک را باد کرد. بعد هم آن را رو توی هوا ول کرد....
کاکی دوست داشت همه چیز را بداند، او یک پسر کوچولوی کنجکاو بود. دلش میخواست بداند که چرا زنبورها بدنی راهراه دارند، چرا سیبهای باغ خودشان قرمز است، ولی سیبهای باغ همسایه سبز است... متن فوق قسمتی از کتاب کاکی کنجکاو...
"تلی از صبح تا شب، تلویزیون تماشا میکرد. وای اگر از برنامهای خوشش میآمد! خودش را به شکل قهرمان آن برنامه درمیآورد. مثل او لباس میپوشید و مثل او رفتار میکرد. این بار او به فیلم «سگ قهرمان» علاقهمند شده بود....
” ریسی ” دختر کوچولوی مغروری است که احساس می کند همه چیز را می داند و هر کاری را بهتر از دیگران انجام می دهد، بخاطر همین موضوع او در هر کجا و هر جمعی همیشه رییس بازی در می آورد. در خانه، موقع مسافرت رفتن و حتی در...
"یک روز در مدرسه، آقا معلم اعلام کرد که: میخواهیم یک مسابقه کوچک هنری برگزار کنیم. هر کس هنری دارد، میتواند در این مسابقه شرکت کند. بچهها با شادی و هیجان دور آقا معلم جمع شدند. یکی از آنها گفت: آقا اجازه من بلدم...
این مجموعه دربر گیرندهی سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها پسر یا دخترکوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد. این داستانها به گونهای هستند که خوانندهی خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را...
این مجموعه دربر گیرندهی سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها پسر یا دخترکوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد. این داستانها به گونهای هستند که خوانندهی خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان...
” سالی ” دختر کوچولوی شاد و سرحالی بود. از نظر وضعیت بدنی در شرایط خیلی خوبی بود چون همیشه به اندازه می خورد و ورزش می کرد. یک روز پدرش به او گفت که تصمیم دارد در مسابقه ی محله شرکت کند. سالی تصمیم می گیرد برای موفقیت...
هامی همیشه دیر میخوابید. او هر شب بهانهای میآورد تا به رختخواب نرود. یک شب میگفت: « من خسته نیستم. خوابم نمیآید.» شبی دیگر میگفت:« میخواهم برنامه تلوزیون را تماشا کنم.» و فکر میکنید تلوزیون چه برنامهای داشت؟